قسمت صدو نهم- قبول کردن خلیفه هدیه را

بسم الله الرحمن الرحیم خلیفه نه تنها سبوی مرد اعرابی را می پذیرد بلکه آن را پر از زر کرده به مرد عرب می دهد و او را از راه دجله رهسپار می کند و اعرابی در می یابد که خلیفه چه بخشنده و مهربان بوده

قسمت صد و هفتم- در بیانِ آنکه عاشقِ دنیا بر مثالِ عاشق دیواریست که برو تابِ آفتاب زند

بسم الله الرحمن الرحیم عشق تنها راه است ، اما عشق امر جزیی نابخردانه است چرا که او نیز زمانی به کل خود بر می گردد

قسمت صد و ششم – پیش آمدنِ نقیبان و دربانانِ خلیفه از بهرِ اِکرامِ اعرابی

بسم الله الرحمن الرحیم در این گفتار مولانا نشان می دهد که چگونه مرد بادیه نشین که به خاطر دنیا به قصر خلیفه آمده بود شیفته خلیفه شده و بخشش دنیا را از یاد می برد

قسمت صد و پنجم- در بیانِ آنکه چنانکه گدا عاشق کرم است و عاشقِ کریم کرمِ کریم هم عاشق گداست

بسم الله الرحمن الرحیم در این بخش مولانا درباره این سخن می گوید که گدا عاشق کریم است و در عین حال کرامت خدا نیز نیازمند گداست ، از این نظر محتاج گداست که تا گدایی وجود نداشته باشد کرامت خدا معنا نمی یابد. اما آیا این می تواند نقصان …

قسمت صد و چهارم- هدیه بردن عرب سبوی ِ آب باران از میان بادیه سویِ بغداد

بسم الله الرحمن الرحیم مرد اعرابی به حرف زن گوش سپرده و کوزه ای از آب باران را برای هدیه به دارالخلافه می برد …

قسمت صدو سوم- تعیین کردنِ زن طریقِ طلبِ روزی کدخدای خود را و قبول کردنِ او

بسم الله الرحمن الرحیم در این جا مولانا پاسخ زن به شوهر اعرابیش را بیان می کند که او از مرد می خواهد تا به سوی خلیفه بخشنده ی زمان در بغداد برود و مرد از او می پرسد چگونه می تواند بدون بهانه و نسبت خویشی به درگاه شاه …