قسمت نود و پنجم – در بیان آنکه هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبره وجود خود بیند

بسم الله الرحمن الرحیم «در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبره وجود خود بیند تابه کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه از رنگ ها بیرون آید سپید شود از همه تابه های دیگر راست گوی تر باشد …

قسمت نود و چهارم- نصیحت کردن مرد مر زن را که در فقیران به خواری منگر و در کار حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن بر فقر

بسم الله الرحمن الرحیم/ در اینجا ، دوباره مرد اعرابی به شکوه و شکایت زن ناراضی پاسخ داده و فقر را فخر می شمارد ..

قسمت نود ودوم-صبر فرمودنِ اعرابی زن را و فضیلت صبر و فقر گفتن با زنِ خود

بسم الله الرحمن الرحیم شوهر اعرابی برای زنش از قناعت می گوید و توکل و از این که امور گذرا شایسته دلبستگی نیست

قسمت نود و یکم- ابتدای داستان اعرابی و خلیفه

بسم الله الرحمن الرحیم در این جا مولانا به معرفی خلیفه بخشنده ای می پردازد که برایش نمونه ای نیست و در ادامه، شکایت زن یک اعرابی از شوهرش را بیان می کند که در آن قالب به نقد شیوخ ریاکار و صوفیان اهل تزویر می پردازد

قسمت نودم- تفسیر دعایِ آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می کنند که اللّهمَّ اَعطِ کلَّ مُنفقٍ خَلَفاً اللّهمَّ اَعطِ کلَّ مُمسکٍ تَلَفاً و بیان کردنِ که آن منفق مجاهد راه حق است نی مسرفِ راه هوا

بسم الله الرحمن الرحیم / در این گفتار ،بیان می شود که بخشش کسی که در راه خدا انفاق نمی کند ارزشی ندارد.

قسمت هشتاد و نهم-گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه که هستیست به مقام استغراق که نیستیست

بسم الله الرحمن الرحیم در این قسمت خلیفه دوم به پیر که به زاری نشسته می گوید که حتی همین زاری تو نیز نشانه ی است برای هشیاری تو و حجاب راه است

قسمت هشتاد و هشتم-اظهار معجزه پیامبر علیه السلام و بقیه قصه مطرب

بسم الله الرحمن الرحیم/ مولانا در ادامه نشان دادن تسبیح جماد به معجزه دیگری از پبامبر علیه السلام می پردازد و بعد از آن قصه چنگی و خلیفه دوم را ادامه می دهد جایی که ندای غیبی به یاری پیر چنگی می آید

قسمت هشتاد و هفتم- نالیدنِ ستونِ حنّانه چون برای پیغامبر علیه السّلام منبر ساختند…

بسم الله الرحمن الرحیم/ ستون حنانه ، ستونی است از ساقه ی نخل که پیامبر علیه السلام بر آن تکیه می کرد و زمانی که صحابه برایش منبری سه پله ساختند که پیامبر از ستون جدا شد و بر منبر نشست ، آن ستون شروع کرد به نالیدن، پیامبر ناله …