قسمت صد و چهارم- هدیه بردن عرب سبوی ِ آب باران از میان بادیه سویِ بغداد
بسم الله الرحمن الرحیم مرد اعرابی به حرف زن گوش سپرده و کوزه ای از آب باران را برای هدیه به دارالخلافه می برد …
بسم الله الرحمن الرحیم مرد اعرابی به حرف زن گوش سپرده و کوزه ای از آب باران را برای هدیه به دارالخلافه می برد …
بسم الله الرحمن الرحیم در این جا مولانا پاسخ زن به شوهر اعرابیش را بیان می کند که او از مرد می خواهد تا به سوی خلیفه بخشنده ی زمان در بغداد برود و مرد از او می پرسد چگونه می تواند بدون بهانه و نسبت خویشی به درگاه شاه …
بسم الله الرحمن الرحیم مرد اعرابی می پذیرد که به خواست زن تن در دهد ، مولانا در این جا اشاراتی به آیات آفرینش آدم در قرآن کریم می کند و درباره آن تفسیری می آورد
بسم الله الرحمن الرحیم در اینجا مولانا به ماجرای مرد و زن اعرابی بر می گردد که درآنجا مرد را مثالی برای عقل و زن را مثال نفس می گیرد ، هردو را برای معیشت این دنیا ضروری می داند ، در ادامه می خواهد صورت قصه مرد وزن را …
بسم الله الرحمن الرحیم در اینجا مولانا به این اشاره می کند که اهل دوزخ و بهشت گرچه در کنار هم زندگی می کنند اما با هم تفاوتی دارند که اهل دل آن را در می یابد ، با چشم حقیقی می توان زهر آغشته در شیرینی را دریافت و …
بسم الله الرحمن الرحيم در اينجا مولانا داستان حضرت صالح عليه السلام را بيان مي كند و می گوید ناقه صالح همچون جسم صالحان و اولیای خداست…
بسم الله الرحمن الرحیم در اینجا مولانا به این می پردازد که گمراهان به خاطر طرد اولیاست که گمراهند
بسم الله الرحمن الرحیم در ان گفتار ژرفناک می بینیم که چگونه مولانا کفر و ایمان را عاشق خدا می داند