چرا علوم معرفت بخش نیستند(۵)

چرا علوم معرفت بخش نیستند(۵)

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا علوم معرفت بخش نیستند (۵):

این نوشته پیش از این در سایت انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است:

تاکنون دلایل متفاوتی بر این آورده شد که چرا نمی‌توان از علوم معرفت حاصل کرد و چرا ادعای معرفت بخشی علوم امری بیهوده است. اما ممکن است پرسیده شود با این که علوم مبتنی بر تجربه و استقرا معرفت بخش نیستند اما سودآور هستند و یا گفته شود چون سودآور هستند معرفت بخش نیز هستند. یعنی بابیان کردن امور و مواردی که نتایج برشمرده از علوم می‌دانند مانند انواع و اقسام تکنولوژی چون هواپیما ، اتومبیل ، اینترنت،گوشی تلفن همراه و … چگونه می‌توان به این دو مسئله و مشکل بر سر راه عدم معرفت بخشی علوم پاسخ گفت ؟ در اینجا تلاش می‌کنیم تا برای باورمندان به این موارد پاسخ‌هایی مستدل بیان کنیم.
این‌چنین می‌گوییم که هرچند آنچه نتایج علوم شمرده می‌شود آن‌چنان تصور می‌شوند که هیچ‌کس در این‌که ممکن است اصلاً این‌ها نتیجه علوم نباشند شک نمی‌کند بااین‌حال پرسش دقیقاً همین‌جاست که چه دلیلی وجود دارد که نتایج موردنظر مانند تکنولوژی برآمده از علوم مربوطه باشد؟ پیش‌ازاین گفته شد که مفهوم علیت در دنیای خارج (عالم محسوسات) دارای معنای چندانی نیست و ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم هیچ “الف” را علت “ب” بنامیم و برای این امر نمی‌توانیم دلیلی پیدا کنیم ، اکنون می‌توان بر اساس این مورد یعنی رد علیت برای این ایراد پاسخی فراهم کرد و همچنین از طریقی دیگر که بیان خواهد شد.

اما در رد علیت گفته شد که تنها چیزی که باعث می‌شود بگوییم یک‌چیز علت چیز دیگر است مشاهدات ماست و مشاهدات هراندازه که باشند نمی‌توانند اثبات کنند که الف علت ب است مگر آن‌که ما بتوانیم با برهان اثبات کنیم که در الف چیزی وجود دارد که به‌ضرورت به نتیجه ب می‌انجامد. بر این اساس هیچ‌کس نیز نمی‌تواند ادعا کند که وجود نظریه‌های علمی مقدمه ضروری برای نتیجه‌هایی چون فناوری و … است چه می‌توان تصور کرد که بدون وجود نظریه‌های علمی نیز چنین چیزهایی رخ دهد همان‌طور که پیش از وجود آنچه اکنون نظریه‌ی علمی می‌نامیم نیز چنین اتفاقاتی می‌افتاد. و البته وجود این موارد بدون وجود نظریات علمی و حتی شاید مبتنی بر اسطوره ، خرافات یا امور مشابه خود مثال نقضی برای ارتباط ضروری میان نطریات علمی و نتایج مفروض و ادعاشده است.
درنتیجه گویا هیچ دلیلی وجود ندارد که بین نظریه‌های علمی (الف) و نتایج ادعاشده (ب) هیچ ضرورتی وجود داشته باشد و این‌ها نیز چیزی شبیه همان چیزهایی است که امام محمد غزالی و دیوید هیوم مطرح کردند و آن این‌که جز مشاهدات ما مبنی بر این‌که در صدها سال دیده‌ایم یک نظریه علمی مقدمه‌ای برای فناوری و یا هر نتیجه‌ی دیگری شده است در عادتی ذهن فکر می‌کنیم که این نظریه‌ی علمی علت وقوع آن نتیجه است.
دلیل دیگر این است که وقتی نشان داده شد که نظریه‌ی علمی به دلایل متفاوت گفته‌شده در نوشته‌های قبل نمی‌تواند معرفت بخش باشد چگونه ممکن است به نتیجه‌ی درستی برسد یعنی اگر ادعا شود که می‌توان نتایج علم را -به فرض آن‌که بسیار با مسامحه بپذیریم که آن‌ها نتایج علوم‌اند- دلیلی بر درستی خود نظریه‌های علمی دانست وآنگاه در نظریه‌ی علمی نیز ادعای معرفت شود یعنی ایراد دومی که ذکر شد ، آنگاه باید گفت که در این ایراد این پیش‌فرض نهفته است که هر امر سودآور معرفت بخش نیز هست .
ما فرض می‌کنیم که هر دو پیش‌فرض پذیرفته شود یعنی این‌که علوم نتایجی به بار آورده‌اند و هرآن چه سودآور است درست است و یا معرفت بخش نیز هست ، در این صورت نیز باز می‌توان گفت که این ایراد، ایراد چندان قابل توجهی نخواهد بود اگر دراین‌باره بیندیشیم که ممکن است مقدمات نادرست ما را به نتیجه‌ی درستی برسانند . این دور از ذهن نیست که ما به نتیجه‌ی درستی برسیم درعین‌حال که مقدمات ما نادرست باشند و درعین‌حال ما از همان مقدمات به این نتیجه رسیده باشیم. مثلاً می‌گوییم که:
همه‌ی حیوانات دوپا دارند
انسان حیوان است
پس انسان دو پا دارد …
می‌دانیم نتیجه درست است اما یکی از مقدمات غلط است ، ممکن است نتیجه‌ای که ما از یک امر می‌گیریم درست باشد و درعین‌حال مقدمه غلط باشد درنتیجه هیچ‌کس نمی‌تواند فناوری را نتیجه علم بداند ( اگر آن را نتیجه درستی برای مقدمه‌ی علم بداند) و بر این اساس ادعای درستی علم را نیز داشته باشد.
بااین‌حال اصلاً چگونه بدانیم از همان مقدمات به این نتیجه رسیده‌ایم و نتیجه ما با این مقدمات رابطه ضروری دارد اگر نتیجه ما با مقدمات رابطه ضروری ندارد درنتیجه استدلال ما مانند استقراء است که میان مقدمات و نتایجش امری ضروری نیست و پیش‌ازاین شرح داده شد.
اکنون فرض می‌کنیم نظریه علمی به‌عنوان الف نتیجه ب را به باور آورده است ، همه‌ی سؤالات مباحث قبل در اینجا تکرار می‌شود از کجا دانستیم که این الف بوده است که ب را به بار آورده است ؟
اگر الف با ب رابطه‌ی ضروری داشته باشد در صورت نبود الف نباید ب نیز باشد ، آیا چنین چیزی را می‌توان در میان علوم و نتایج آن‌ها تصور کرد؟
اولی را که مانند رد علیت رد می‌کنیم و می‌گوییم هیچ‌گاه جز مشاهده دلیل دیگری نداریم و مشاهده دلیلی کافی نیست. و دومی هم بدین‌وسیله رد می‌شود که بدانیم طرح و وجود برخی از موارد در تکنولوژی پیش از وجود نظریه‌ی متناظر آن در تاریخ رخ‌داده است مانند هواپیما و ماشین بخار.
مسئله مهم‌تر از همه این‌ها این است که ما نشان دادیم میان نظریات علمی و اسطوره و خرافات مرزی وجود ندارد و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید مرزهای علم کجاست چه اگر مرزهای آن مشاهدات است باید بگوید مشاهدات دقیق و یا جامع‌تر و… و باید آ ن را مبتنی بر آمار کند آنگاه باز پرسیده می‌شود که آیا آمار دقت را افزایش می‌دهد ؟ آیا احتمال صدق باور را می‌افزاید ؟ که دیدیم این‌چنین نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند در علوم مدعی دقتی بیش از خرافات باشد و مدعی باوری صادق‌تر از آن مگر آن‌که بتواند امری غیرتجربی را در علوم به ما نشان دهد که به نتیجه‌ی یقینی و یا ضروری ما را می‌رساند وآن وقت نیز دیگر آن‌ها علم نیستند بلکه باید نامش را چیز دیگری بگذاریم. و به همین خاطر نیز چگونه می‌توان وقتی هنوز ما مرز میان نظریات علمی و خرافات را نمی‌دانیم ادعا کنیم که بدون نظریه‌ی علمی نتایج ادعاشده به بار نخواهد نشست .
چنین ادعایی یعنی ارتباط میان نظریه‌ی علمی و نتایجی مانند تکنولوژی پیش‌فرض بزرگ‌تری نیز در خود دارد و آن این است که ما می‌دانیم نظریه‌ی علمی چیست و می‌دانیم فن‌آوری چگونه رخ می‌دهد و می‌دانیم رابطه‌ی میان آنان چیست و حال آن‌که این‌ها اموری است مبهم که تنها به کار کسانی می‌آید که بی‌دلیل با پشتوانه‌هایی مانند قدرت و رسانه می‌خواهد ازآنچه به‌عنوان علم معرفی می‌کنند دفاع کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *