چرا علوم معرفت بخش نیستند؟(بخش چهارم)

چرا علوم معرفت بخش نیستند؟(بخش چهارم)

نخستین بار منتشر شده است در انسان شناسی و فرهنگ

در مباحث قبل دلایل متفاوتی برای این‌که علوم نمی‌توانند معرفت بخش باشند ارائه شد ، دلایلی مثل رد علیت ، و صدق و کذب ناپذیری جملات علوم و …اکنون در این نوشته می‌خواهیم به دلایل دیگری بپردازیم که نشان می‌دهد چگونه نمی‌توان با اتکای به علوم متفاوت ، ادعای شناخت چیزی را داشت.

اکنون به روشی که همه‌ی علوم بدان طریق کار خود را به‌پیش می‌گیرند به‌گونه‌ای متفاوت می‌پردازیم و آن روش منطق استقرائی است. استقرا در اینجا به معنای استقرای تجربی است و نه ریاضی . یعنی روشی که در آن موارد جزئی کنار هم دیگر گذاشته می‌شوند و این موارد مشاهدات تجربی هستند و درنهایت ما را به‌حکم کلی می‌رسانند یا ادعای افرادی که از این روش استفاده می‌کنند این است که ما را به‌حکم کلی می‌رسانند. پیش‌ازاین در رد علیت نشان دادیم که مشاهدات هراندازه که کثیر باشند نمی‌توانند تضمین‌کننده حکم کلی باشند ، یعنی برای مثال اگرچه تاکنون هیچ مشاهده‌ای تجربه نشده است که نشان دهد خورشید از غرب طلوع می‌کند ، بازهم گزاره “خورشید از شرق طلوع می‌کند” گزاره‌ای ضروری نیست و هر آن ممکن است خلاف آن صورت بپذیرد و در رد علیت این مورد نشان داده شد.

اما به‌صورت کلی اگر کسی بگوید استقرا می‌تواند ما را به‌حکم کلی و ضروری برساند و آنگاه ما بخواهیم که ادعای خود را اثبات کند( همان‌طور که فلسفه علم معاصر نیز به این مورد پرداخته) ، هیچ دلیلی جز خود استقرا ندارد. یعنی اگر یک نفر بگوید آب در کنار آب‌های آزاد در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید از او بپرسیم که چگونه به چنین نتیجه‌ای رسید و او پاسخ دهد با انجام آزمایش‌های گوناگون در مکان‌های متفاوت و ما دوباره از او بپرسیم آیا آزمایش‌های گوناگون(تجربه) می‌تواند ما را به این حکم شما برساند او پاسخ می‌دهد بله و اگر بگوییم چگونه ؟ او تنها راهی که دارد این است که بگوید تجربه نشان می‌دهد. یعنی هیچ دلیل دیگری غیر از امر تجربی و یا استقرا نمی‌تواند پشتیبان استقرا به‌عنوان یک دلیل باشد و این‌یک دور کاذب است. چه کسی می‌تواند ادعا کند که استقرا اثبات‌کننده چیزی است ؟ و با چه دلیلی ؟ گویا هیچ‌کس نمی‌تواند چنین چیزی را اثبات کند . درنتیجه علومی که بر مبنای استقرا هستند نمی‌توانند چیزی را اثبات کنند یا ادعای اثبات چیزی را داشته باشند. البته که چون توده مردم نسبت به این امر جاهل هستند و دانشمندان نیز ممکن است چندان اهل تفکر درباره مبانی علم خود نباشند و به گفته یکی از استادان فلسفه گاهی شناگری اگر بخواهد فکر کند که چگونه شنا می‌کند دیگر نمی‌تواند شنا کند و این دسته از دانشمندان نیز این گونه‌اند ، درنتیجه همه ادعای اثبات در علوم را دارند اما خود این ادعا را هیچ‌کس نمی‌تواند اثبات کند و این مسئله‌ی مورد تأملی است که اندیشه اثبات‌کنندگی علوم چیزی جز وهمی نیست که از طرف قدرتی غیر از عقل تقویت می‌شود.

اما مدتی می‌پنداشتیم که اگرچه احکام علوم چیزی را اثبات نمی‌کنند دستکم می‌توانند ابطال شوند و این را باید ویژگی احکام علوم دانست ، اما در طول تاریخ گویا این‌گونه نبوده است که کسی مانند پوپر فکر می‌کرد و گویا با وجود ابطال نظریه ، نظریه ای می تواند پابرجا بماند ( دستکم گفته‌شده که در زمان گالیله وقتی کشیشی سنگی از بالای برج پیزا به پایین پرتاب کرد و از گالیله پرسید مگر سنگ نباید بافاصله از این نقطه بیفتد اگر نظریه تو درست باشد و گالیله هیچ جوابی با توجه به نظریه‌اش نداشت ولی نظریه‌اش باطل نشد و اگر این داستان نیز حتی چیزی جز یک دستمایه برای افراد نباشد ) بااین‌حال همان‌طور که نشان داده شد برای هر پدیده بی‌نهایت عامل می‌تواند وجود داشته باشد و هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که همه‌ی عوامل و یا نوع تأثیر آن‌ها را می‌شناسد و یا حتی این عامل خاص را می‌شناسد درنتیجه همیشه جملات علوم درباره‌ی چیزی است که ما نمی‌شناسیم و چون نمی‌شناسیم صادق و یا کاذب بودن آن را هم نمی‌توانیم بررسی کنیم ، این‌ها گزاره نیستند بل جمله اند ، یعنی قابلیت صدق و کذب ندارند. درنتیجه قابل‌ابطال نیز نیستند چون نمی‌توان کذب آن‌ها را نشان داد . چگونه می‌توان کذب جمله‌ای را نشان داد که نمی‌دانیم درباره‌ی چیست؟

گفتیم که این جملات همچون جملات ادبیات‌اند و نه جملات فلسفه درنتیجه نه‌تنها اثبات پذیر نیستند بلکه ابطال‌پذیر نیز نیستند و صدق و کذبشان را نمی‌توان نشان داد، گفتاری دقیق درباره‌ی یک امر عینی خاص نیز نیستند درنتیجه مبهم و تفسیرپذیرند. اینجاست که ممکن است اگر گاهی کسی ادعای ابطال یک نظریه‌ی علمی را داشته باشد نیز دانشمند مدافع بگوید نه این نظریه ما این‌گونه ابطال نمی‌شود و یا نظریه خود را به‌گونه‌ای تفسیر کند که از آن ابطال بگریزد.

اما مسئله‌ی دیگر این است که کسی ممکن است ادعا کند اگرچه گزاره‌ها یا بهتر بگوییم جملات علوم ما را به شناخت نمی‌رسانند اما می‌توانند شناخت احتمالی (یا خوبی ) را به ما بدهند. آیا این ادعا می‌تواند ادعای درستی باشد ؟ این موضوع را به‌صورت ساده و خلاصه بیان می‌کنیم :

احتمال چیست ؟ و بر اساس چه مبنایی احتمال تعریف می‌شود. دو راه برای اساس احتمال وجود دارد : ریاضی و تجربی . اگر احتمالی تنها و تنها مبتنی بر اصول ریاضی باشد. ازآنجاکه صدق ریاضیات ربطی به عالم تجربه ندارد و ریاضیات دارای انسجام درونی است که دستکم نیازی به بررسی تجربه برای آزمون گزاره‌های خود ندارد درنتیجه نمی‌توان احتمال ریاضی را نیز امری برای اثبات امری در تجربه دانست مثل این‌که می‌خواهیم احتمال امری تجربی را بدانیم چه اندازه است و آنگاه از احتمال ریاضی بهره ببریم ، واضح‌تر بگوییم ، در ریاضیات شما با اموری انتزاعی سروکار دارید و نه بی‌نهایت عامل متغیر تجربی ، برای آن‌که بتوان پدیده‌ای تجربی را در قالب ریاضیات آورد باید به‌اندازه‌ای که ریاضیات می‌خواهد آن را انتزاعی کرد و از تغییر و فساد دور داشت تا بتوان بر مبنای ریاضیات به نتایجی رسید درعین‌حال که می‌دانیم تجربه امری متغیر ، فسادپذیر و پویاست و این خلاف ذات ریاضیات است. درنتیجه این فرض که احتمال ریاضی می‌تواند توجیه‌کننده درجه‌ی صدق یک باور تجربی باشد درست نیست ( یعنی کسی حق ندارد بگوید درست است تجربه و استقرا ما را به شناخت نمی‌رسانند ولی می‌توانند به‌صورت احتمالی درباره‌ی یک پدیده نظر بدهند)

مورد دیگر این است که کسی ادعا کند احتمال بر مبنای ریاضیات نیست و صرفاً تجربی است و این نیز همان دور کاذب است که دیگر بدان نمی‌پردازیم. اما درنهایت می‌توان بر اساس بی‌نهایت عامل تأثیرگذار بر یک پدیده نیز گفت که چون احتمال یک پدیده در میان بی‌نهایت امر ممکن می‌خواهد بررسی شود درنتیجه احتمال معنایی نخواهد داشت.

بر این اساس به چند نتیجه‌ی کلی خواهیم رسید و آن‌هم این است که :

۱- علوم بر اساس جملات تفسیرپذیر بنا می‌شوند و نه بر اساس گزاره‌هایی که صدق و کذب آنان قابل‌بررسی است
۲- نظریه علمی نه اثبات پذیر و نه ابطال‌پذیر است
۳- علم بیش از آن‌که به معرفت‌شناسی شباهت داشته باشد به ادبیات شبیه است
۴- احتمال، هیچ کمکی به معرفت‌شناسی علوم نمی‌کند.

درنهایت پرسش دیگری به میان خواهد آمد : آیا اصلاً می‌توان گفت که نظریه‌ی علمی دارای روشی است یا علوم از روش بهره می‌برند ؟ بر چه اساس می‌توان برای علوم روشی متصور شد ؟ نویسنده بر این است که با توجه به دلایل گفته‌شده هیچ‌کس نمی‌تواند ادعای روش برای هیچ علمی داشته باشد چه اصلاً استقرا چیزی جز یک وهم نیست و روش دیگری نیز به ذهن انسان خطور نمی‌کند. چگونه ممکن است که یک نفر بدون آمار، نمونه‌گیری ، مشاهده و تجربه و آزمایش به‌حکمی چون احکامی که امروزه جزئی از علوم شمرده می‌شوند برسد؟ و اگر با این موارد رسید آیا اصلاً سخنی گفته است؟ باید درنهایت به این جمله رسید که انسان امروزی به علم باوری دارد مانند باور پیشینیان به اسطوره و درنتیجه شاید بهترین جمله‌ این باشد که ” علم اسطوره‌ی عصر ماست” .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *