چهارپاره، من نبودم…

چهارپاره، من نبودم…

من نبودم توهم نبودی که

روزهای نبودنت من شد

بعد هستی زمان شد و دنیا

شوق غصه نبودن شد

 

با شب و ستاره ها تنها

نقره دیدم که داغ دستم بود

بی تو شبها که در تو می رفتند

موج هم مرکز شکستم بود

 

در من آن روزها که می رفتند

روزهایی که آمدند شدند

شب و روزم یکی شد و اینطور

شب من را به آخرش بردند

 

دور تاریخ را رقم زده ایم

امتداد گناه اول را

آتش قبل از آتش آخر

لحظه های همیشه تاول را

 

هر سراشیبی یک سربالا

مرگ با زندگی یکی هستند

هرچه دیروز بود و فردا بود

در نهایت به لحظه پیوستند

 

زندگی کردنی که می گفتی

آخرین لحظه های مرگ من است

مرگ من نیز در نهایت خود

وزن سنگین زندگی شدن است

 

بگذار از زمان سخن نرود

تو برو خوش دمی پیاله بگیر

من که رفتم ستاره بشمارم

تو شراب هزارساله بگیر

 

سطح موم است و گام آهسته

این جهان نه که باغ ونگوکی

در جهان همیشه مومی من

کشتزار و کلاغ ونگوکی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *