بسم الله الرحمن الرحيم
هنر در اسلام (موسیقی ۱) –
بیان دلایل امام محمد غزالی در مباح بودن آوای موسیقایی
«اسدالله مظفری»
…
امام محمد غزالی از افرادی است که در تاریخ اسلام در برابر رای حرام بودن آوای خوش موسيقايی ایستاد و در برابر آن دلایلی اقامه کرد که در این مبحث می خواهیم به دلایل او بپردازیم و همچنین این دلایل را مورد تحلیل قرار دهیم ..در بخشی از کتاب احیا علوم دین، غزالی به مبحث سماع می پردازد و در دلایل اباحه سماع می نویسد :
«اعلم أن قول القائل: السماع حرام. معناه أن اللّه تعالى يعاقب عليه، و هذا أمر لا يعرف بمجرد العقل بل بالسمع، و معرفة الشرعيات محصورة في النص، أو القياس على المنصوص و أعنى بالنص ما أظهره صلّى اللّه عليه و سلم بقوله، أو فعله، و بالقياس، المعنى المفهوم من ألفاظه و أفعاله، فإن لم يكن فيه نص و لم يستقم فيه قياس على منصوص بطل القول بتحريمه و بقي فعلا لا حرج فيه كسائر المباحات، و لا يدل على تحريم السماع نص و لا قياس و يتضح ذلك في جوابنا عن أدلة المائلين إلى التحريم، و مهماتم الجواب عن أدلتهم كان ذلك مسلكا كافيا في إثبات هذا الغرض، لكن نستفتح و نقول قد دل النص و القياس جميعا على إباحته.»
آن چه غزالی در اینجا می گوید این است که اگر گفته شود سماع حرام است، معنای آن این است که خدای تعالی آن را عقوبت می کند و این چیزی نیست که به مجرد عقل تنها فهمیده شود ونیازمند سمع است و معرفت شرعیات هم مبتنی و محصور در نص است یا به عقیده او قیاس بر نص ، امام محمد غزالی منظور از نص را نیز معلوم می کند ومی گوید منظور از نص آ ن چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم به قول وفعلش آشکار کرده و منظور از قیاس را نیز معنی مفهوم از گفتار و رفتار پیامبر می داند .
پس اگر نصی بر حرام بودن سماع نباشد و قیاس بر نصی هم نباشد قول بر تحریم آن باطل است و عملی باقی می ماند که در آن گناهی نیست مثل هر مباح دیگری، حال غزالی می گوید که برای تحریم سماع، نه نصی هست و نه قیاسی و این مورد در جواب ایشان به ادله مایلین به تحریم معلوم می شود و اگرچه جواب به آن ها را اثباتی بر حلال بودن سماع می داند با این حال ادعا می کند که نص و قیاس هر دو بر مباح بودن آن دلالت دارد. بعد می گوید :
«أما القياس: فهو أن الغناء اجتمعت فيه معان ينبغي أن يبحث عن أفرادها، ثم عن مجموعها، فإن فيه سماع صوت طيب موزون مفهوم المعنى، محرك للقلب، فالوصف الأعم أنه صوت طيب، ثم الطيب ينقسم إلى الموزون و غيره، و الموزون ينقسم إلى المفهوم كالأشعار و إلى غير المفهوم كأصوات الجمادات و سائر الحيوانات»
در این جا به قیاس می پردازد و می گوید که در مفهوم غنا معناهایی است که اول باید به هر کدام جداگانه پرداخت وسپس مجموع آن را در نظر گرفت
در آن این معنا را ذکر می کند : سماعِ آوای خوش موزون که معنی دارد و محرک قلب است ، به توصیف عام تر آن را صدای خوش می نامد و سپس می گوید که همین آوای خوش، به موزون و غیر موزون تقسیم می شود و موزون هم به مفهوم مانند اشعار و غیر مفهوم مانند صدای اجسام و حیوانات تقسیم می شود. بعد هم در شنیدن آوای خوش از این نظر که خوش است می گوید:
«فلا ينبغي أن يحرم، بل هو حلال بالنص و القياس أما القياس. فهو أنه يرجع إلى تلذذ حاسة السمع، بإدراك ما هو مخصوص به و للإنسان عقل و خمس حواس، و لكل حاسة إدراك، و في مدركات تلك الحاسة ما يستلذ، فلذة النظر في المبصرات الجميلة كالخضرة و الماء الجاري و الوجه الحسن…»
به عقیده غزالی نباید این آوا حرام باشد بلکه به نص و به قیاس حلال است و حال می خواهد با قیاس نشان دهد که چرا این آوا حلال است می گوید که این صدای خوش به لذت بخشی حس شنوایی بر می گردد و به ادراک آن چیزی که به این حس مربوط است و بعد در ادامه این سخن می گوید که برای انسان عقلی است و پنج حس ، و هر حسی نیز ادراکی دارد و در مدرکات هر قوه حسی چیزی است که آن قوه با آن لذت می برد، همچنان که لذت نگاه در دیدنی های زیباست چون سبزه و آب جاری و روی نیکو و رنگ های زیبا در برابر رنگ های کدر زشت و همین طور برای بویایی نیز بوهایی خوش و بوهایی ناخوش اند و برای چشایی طعم هایی و برای لامسه هم مثلا نرمی با خشونت فرق دارد و حتی برای عقل معرفت و علم است که لذت بخش است در برابر جهل و حماقت و از اینجاست که امام محمد غزالی لذت قوای حسی را بر می شمارد ولذت قوه شنوایی را هم در کنار آن ها قرار می دهد.
یعنی از این جا که امام محمد غزالی به این مطالب می پردازد می توان گفت حس شنوایی هم مانند باقی حواس دارای مدرکاتی لذت بخش است و ادراکاتی که او را ناخوش می آید مگر در باقی حواس در نص چیزی است بر حرمت امور لذت بخش، صرفا به این خاطر که خوش و نیکو هستند و نه به خاطر امور دیگر؟
در اینجا می توانیم نص را به گفتار غزالی اضافه کنیم تا استدلال صورتی قوی تر نیز بگیرد چرا که خدا در قرآن درباره ادراکات نیکوی بینایی سخن گفته و البته درباره آن چه برای عقل نیکوست که فراوان گفته است و کاری با آن نداریم اما درباره بینایی زمانی که بنی اسرائیل ایراد می آورند که بگو رنگ گاوی که خدا می خواهد ما بکشیم چیست خدا پاسخ می دهد : « همانا آن گاوی است زرد ناب که رنگ آن بینندگان را مسرت می بخشد»:
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ
یعنی در اینجا خدا به یک رنگ آن هم زردی اشاره می کند که این زردی را هم به خوبی توصیف می کند ،که زرد ناب و خالصی است که با رنگ دیگری نیامیخته و از ویژگی های آن این است که بینندگان را به سرور و خوشی می کشاند چه حتی منسوب است به حضرت علی یا ابن عباس و یا همچنین به امام جعفر صادق که کفش زرد می پوشید به دلیل این آیه و توصیف رنگ زرد (الله اعلم).
در جای دیگری خداوند به زیبایی اشاره می کند و چه حکیمانه و در نهایت حکمت و به سادگی آن را از کارکرد و سود جدا کرده زمانی که انسان چهارپایان را به چرا می برد و بر می گرداند خداوند می گوید : « و در آن برای شما زیبایی است وقتی از چرا بر می گردانیدو وقتی به چرا می برید» :
وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ
و همچنین درباره باغ هایی که خدا از بارانی که نازل کرده می رویاند می گوید : « و نازل کرد برای شما از آسمان آبی و رویاندیم با آن باغ هایی که شادی آورند»
وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ
و البته درباره خود حس شنوایی نیز خداوند سخن گفته که امام محمد غزالی در ادامه بحث به آن می پردازد. در اینجا ما بیشتر با دلایل غیر نصی امام محمد کار داریم چرا که او در حدیث به صحیح و غیر صحیح کاری ندارد و معمولا هر دو در کتابش موجود است با این حال در جای دیگری و مطلب دیگری به این پرداختیم که در حدیث صحیح نیز دلیلی صریح و رک و قاطع برای حرمت موسیقی یافت نمی شود ..
باید به این نکته توجه کرد که حلال و حرام امری مهیب و بزرگ است ونمی توان بر روی یک گمان تزلزل پذیر آن را بنا کرد و حدیث، زمانی می تواند حلال و حرام را به ما بگوید که بتواند خود را از گمان بیرون بکشد و صریح و رک و قاطع یک حرام را به ما معرفی کند نه اینکه خود متن مبهم باشد و قابلیت تفاسیر چندگانه داشته باشد..
سپس امام محمد می گوید :
«و أما النص: فيدل على إباحة سماع الصوت الحسن امتنان اللّه تعالى على عباده به، إذ قال يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ «فقيل هو الصوت الحسن، و في الحديث «ما بعث اللّه نبيّا إلّا حسن الصّوت» و قال صلّى اللّه عليه و سلم «للَّه أشدّ أذنا للرّجل الحسن الصّوت بالقرءان من صاحب القينة لقينته» و في الحديث في معرض المدح لداود عليه السلام أنه كان حسن الصوت في النياحة على نفسه، و في تلاوة الزبور حتى كان يجتمع الإنس و الجن و الوحوش و الطير لسماع صوته، و كان يحمل في مجلسه أربعمائة جنازة و ما يقرب منها في الأوقات، و قال صلّى اللّه عليه و سلم في مدح أبي موسى الأشعري «لقد أعطى مزمارا من مزامير آل داوود»»
در اینجا امام محمد به اخباری که منسوب به رسول الله است اشاره می کند و به تفسیر آیه : « در آفرینش آن چه بخواهد می افزاید» که او می گوید گفته شده آن صدای خوش است و حدیث دیگری می گوید منسوب به حضرت که خدا پیامبری را نفرستاد جز آن که صدای نیکویی داشته باشد و در ادامه حدیثی می آورد که قوی است و می گوید : رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت :« برای خدا گوشی است برای مردی که صدایی خوش در قرآن دارد گوشی سخت تر از صاحب کنیز آواز خوان نسبت به کنیز» و حدیث دیگری در ستایش حضرت داود را نقل می کند كه در نوحه گري بر خويش نيكوصدا بود و وقتی زبور را تلاوت می کرد جن و انس و وحش و پرندگان برای گوش دادن به صدایش جمع می شدند..و همچنین این حدیث صحیح را می گوید در ستایش ابوموسی اشعری که به او «مزماری از مزامیر آل داوود داده شده است» ..
امام محمد بعد از آوردن اخباری از ستایش صدای خوش که منسوب به پیامبر علیه السلام است این مطلب را ذکر می کند که :
«و قول اللّه تعالى إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ يدل بمفهومه على مدح الصوت الحسن، و لو جاز أن يقال إنما أبيح ذلك بشرط أن يكون في القرءان للزمه أن يحرم سماع صوت العندليب، لأنه ليس من القرءان و إذا جاز سماع صوت غفل لا معنى له فلم لا يجوز سماع صوت يفهم منه الحكمة، و المعاني الصحيحة، و إن من الشعر لحكمة»
در این جا به آیه قرآن اشاره می کند که خدا گفت : « همانا زشت ترین صداها بی شک صدای الاغ است» و امام محمد از این جا به این نتیجه می رسد که مفهوم آیه دلالت دارد به ستایش صدای نیکو و بعد می گوید اگر قرار باشد این صدای خوش فقط در قرآن مجاز باشد، پس باید صدای بلبل حرام باشد چون قرآن نیست..و بعد می گوید اگر جایز است گوش دادن صدایی غفل بی معنی پس چرا جایز نباشد شنیدن صدایی که از آن حکمت و معانی صحیح فهم می شود و همانا از شعر حکمت است ( این جمله آخر حدیث صحیح پیامبر است که غزالی آن را نقل می کند).
و سپس می گوید :
«الدرجة الثانية: النظر في الصوت الطيب الموزون
، فإن الوزن وراء الحسن، فكم من صوت حسن خارج عن الوزن، و كم من صوت موزون غير مستطاب، و الأصوات الموزونة باعتبار مخارجها ثلاثة، فإنها إما أن تخرج من جماد كصوت المزامير و الأوتار و ضرب القضيب و الطبل و غيره، و إما أن تخرج من حنجرة حيوان و ذلك الحيوان إما إنسان أو غيره كصوت العنادل و القماري و ذات السجع من الطيور، فهي مع طيبها موزونة متناسبة المطالع و المقاطع، فلذلك يستلذ سماعها، و الأصل في الأصوات حناجر الحيوانات، و إنما وضعت المزامير على أصوات الحناجر، و هو تشبيه للصنعة بالخلقة، و ما من شيء توصل أهل الصناعات بصناعتهم إلى تصويره إلا و له مثال في الخلقة التي استأثر اللّه تعالى باختراعها، فمنه تعلم الصناع و به قصدوا الاقتداء، و شرح ذلك يطول، فسماع هذه الأصوات يستحيل أن يحرم لكونها طيبة أو موزونة فلا ذاهب إلى تحريم صوت العندليب و سائر الطيور، و لا فرق بين حنجرة و حنجرة، و لا بين جماد و حيوان، فينبغي أن يقاس على صوت العندليب الأصوات الخارجة من سائر الأجسام باختيار الآدمي، كالذي يخرج من حلقه أو من القضيب و الطبل و الدف و غيره، و لا يستثنى من هذه [۱] إلا الملاهي و الأوتار و المزامير التي ورد الشرع بالمنع منها، لا للذتها، إذ لو كان للذة لقيس عليها كل ما يلتذ به الإنسان، و لكن حرمت الخمور و اقتضت ضراوة الناس بها المبالغة في الفطام عنها …»
در این جا به صدای خوش موزون نگاهی می اندازد و می گوید که وزن ورای حسن و نیکویی است چه بسا صدایی نیکو خارج از وزن باشد و چه بسا صدایی موزون خوش نباشد و صداهای موزون را به اعتبار مخرج آن ها به سه بخش تقسیم می کند :
یکی صدایی است که از جامدات بیرون بیاید یعنی از اجسام آمده باشد و مراد صداهایی است که از سازهای موسیقی می آید که امروز ما آن ها را به زهی و کوبه ای و بادی تقسیم می کنیم ..
دوم صدایی که از حنجره حیوانات بیرون می آید مثل صدای بلبل و قمری و …
و سپس صدایی که از حنجره ی انسان است و آواز او
می گوید که اصل در آن ها حنجره حیوانات است و سازها هم از آن الهام گرفته اند و اصلا چیزی در خلق بشری نیست مگر آن که مشابه آن در خلقت الهی باشد و انسان صنعتش مطابق خلقت الهی و از آن است و در واقع از آن الگو گرفته است، در این جا می گوید که شنیدن این ها محال است که به این خاطر حرام باشد که خوش و موزون است چه صدای بلبل و پرندگان حرام نیست و فرقی بین حنجره و حنجره نیست و نه فرقی است بین جمادات و حیوان ، و باید صدایی که از سایر اجسام خارج می شود بر صدای بلبل قیاس شود و در اینجا امام محمد غزالی می گوید جز سازهای موسیقی که شرع آن ها را حرام کرده ولی نه به سبب ذات آن ها بلکه به خاطر همراهی آن ها در مجلس شرابخواری و فسق این گونه و البته آن چه نگارنده از حافظه نقل می کند همین جاست که یکی از پژوهشگران می گوید اگر غزالی می دانست که این حدیث نیز چندان اعتباری ندارد همین را هم توجیه نمی کرد به عقیده قرضاوی در این جا امام محمد به توجیه مباح بودن سازهای موسیقی می پردازد و می گوید که به این خاطر حرام شده اند که همراه مجالس فسق است ونه به خاطر ذات آن ها یا صدای خوش آن ها و این را هم به این خاطر شرح می دهد که می پندارد حدیثی صحیح در این باره هست که بتوان رک و قاطع درباره آن نظر داد ولی نمی توان چنین قطعی از نص شرعی این حرمت را نیز برداشت کرد به همین خاطر اگر این نص را کنار بگذاریم نیاز به دلیل بعدی غزالی برای اثبات این مورد نیست که سازهای موسیقی برای این حرام شده اند که با مجالس شراب و فسق باشند …
با همه این اوصاف حتی اگر آن چه غزالی از نص شرعی می پندارد ،یعنی وجود نص در حرام بودن سازها به خاطر همراهی با مجالس فسق، باز هم کار غزالی یک مورد را نشان می دهد و آن اینکه تا زمانی که می توان از نص حلال بودن چیزی را برداشت کرد یعنی هنوز نص به آن صراحت نتوانسته حرمت چیزی را برای ما بیان کند حتی اگر حدیث حدیثی صحیح باشد، در اثبات حرمت آن امر، قابل اتکا نیست ..
به هر حال تا این جا امام محمد غزالی با قیاس و دلایل خویش نشان می دهد که صدای خوش چیزی نیست که بتوان آن را حرام اعلام کرد به خاطر این که خوش است چه آواز انسان باشد چه صدای حیوان باشد و چه از ساز برآمده باشد نمی توان نتیجه گرفت که به خاطر لذت و خوشی آن حرام است و در مطالب بعد از آن نیز به موضوعات مرتبط با صدای خوش می پردازد که ان شا الله بررسی خواهد شد …