هنر مصر باستان

هنر مصر باستان

مصر امروز در تضاد با ویژگی هایی است که از مصر می شناسیم . در واقع مصر پس از آنکه سرزمینی یکپارچه شد کمتر فروپاشید. هنر وپادشاهانش را جاودان کرد اگرچه به نحو دیگری غیر از آنچه از جاودانگی می خواستند. جاودانگی یکی از ویژگی های هنر است اما آنچه در مصر مهم است توجه به جاودانگی ونشان دادن آن در هنر است. قدرت مصریان همچون اهالی بین النهرین متغیر نبود. دوام قدرت ،عقایدی که هزاران سال پا برجا ماند در کنار هنری که به همان اندازه بدون تغییر ماند، ویژگی مصریان کهن بود. ثبات در حکومت،دین وهنر جریان داشت و کسی جز پادشاهی مقتدر که بتواند عقاید شخصی خود را حاکم کند نتوانست برای مدتی کوتاه آن ها را از میان بردارد. اما این مدت کوتاه در برابر تاریخ مصر ،سرچشمه ی یکتاپرستی شد که سهم مصر به قسمتی از ادیان امروزی را نشان می دهد(گاردنر،ص۹۳). اما آنچه ما به عنوان مصر منسجم ومتحد به شمار می آوریم پیش از آن ،مصر سفلا و علیا بود،آن کسی که به عقیده ای (گاردنر به این موضوع اشاره می کند،ص۷۴)) این دو را با جنگی با هم متحد کرد پادشاه نارمر بود اگرچه ممکن است در این زمینه اختلاف نظر وجود داشته باشد: در این باره جنسن می گوید:”مصر پیش از این توسط شاهان دیگر متحد شده بود ،به طوری که نمی توان نارمر را با شاه منس بنیان گذار نخستین سلسله ی پادشاهی در آن کشور یکی دانست.”(جنسن،ص۶۵) اما شاید بشود گفت که تقریبا آغاز پادشاهی مصر وآغاز مصر متحد، آغاز هنر ویژه ی آن ها نیز هست و آنچه از این زمان به جا مانده تا پرچمدار هنر هزاران سال بعد مصر باشد لوح پادشاه نارمر است.

شکل ۱٫ لوح پادشاه نارمر، از هیراکو نپولیس،مصر علیا، ح۳۲۰۰ -۲۹۸۰ پ.م ،لوح سنگی،بلندی ۶۳٫۵ سانتی متر، موزه ی مصر ،قاهره

در این لوح که جنگ پادشاه نشان داده شده است در یک طرف پادشاه در برابر دشمن به زمین نشسته و شکست خورده ای نشان داده شده است وکلاه درازی بر سردارد وبر خط افقی لوح استوار است،شاهینی در بالای سمت راست آن بر روی تندیسی نشسته و با یک دست شکل طناب مانندی را که به آن متصل است در اختیارگرفته است، این پرنده نماد هوروس ،خدای آسمان ومراقب پادشاهان خوانده شده است. در سمت چپ امپراتور یکی از نفرات پادشاه قرار دارد که وسایلی را در دست گرفته و بر خط افقی کوچک تری استوار است. سطحی را که خط افقی با انتهای لوح می سازد دو نفر ترسان وگریزان را در بر گرفته است وبر بالای آن دو شکل شاخ دار با سر انسان که نماد هاثور (هاتور،hathor) خوانده می شوند که از خدایان است.  وبر طرف دیگر لوح نیز پادشاه با قدی بلند تر از یارانش دیده می شود که در سمت آن اسنان هایی با سر های بریده میان پایشان قرار دارند دو نماد هاتور بر بالا حفظ شده اند و خط افقی دیگری حامل دو حیوان است با گردن بلند به هم پیچیده ودو انسان گویی آن ها را مهار کرده اند. وپایین تر از آن نیز گاوی انسانی را که دشمن نارمر محسوب می شود به زمین افکنده و طرحی همچون نقشه ی کاخی رو به روی آن دیده می شود. آنچه در این جا مشاهده  وتا هزاران سال در هنر مصر تکرار می شود اول قرارداد های به تصویر کشیدن است : چشم ها و بالاتنه به صورت تمام رخ و پاها و دست ها و سر به صورت نیمرخ به نمایش گذاشته می شود. در این لوح از نمادهای الهی ومواظب پادشاهی و از نمادهای دیگری نیز استفاده شده است که نمادهای هاتور و هوروس اند. و تکه ی زیر پای هوروس از آن جا که حاوی پایروس های مصر سفلی هستند می توانند نماد آن سرزمین باشند( هارت،ص ۷۲٫ گاردنر،ص ۷۵). ارتباط هایی که این نقوش با بین النهرین برقرار می کنند بسیار زیبا وخیره کننده اند ،یکی از آن ها که در هنر بین النهرین نیز به آن اشاره شده قرار گرفتن نقوش بر خطوط افقی است ،دیگری اندازه ی بزرگ پادشاه نسبت به اطرافیان که اهمیت یک شکل را به تفاوت اندازه نشان داده است و یک ارتباط بسیار زیبا که می تواند مصداقی به نگاه تقریبا یکسان پادشاهی ها به خدا ومردم در مصر و بین النهرین باشد را هارت نشان داده است، او در مورد یار امپراتور که در سمت چپ لوح و در پشت سرش دیده می شود می گوید : “کفشداری که پشت سر شاه ایستاده است صندل های او را در دست دارد، شاه گویی به نشانه ی حرمت این لحظه (مانند حضرت موسا بر طور سینا)، صندل هایش را از پا در آورده است.” (هارت،ص ۷۲). این که این دو با هم این گونه ارتباط می یابند و ارتباط عمیق و غیر قابل انکار پادشاهان بین النهرین با ادیان سامی شاید مرتبط باپذیرش آغاز یکتاپرستی از مصرمحسوب شود که آخن آتون نماد آن شمرده می شود(گاردنر،ص ۹۳، اشاره به گسترش یکتاپرستی از این منطقه).

تاریخ هنر مصر را به سه قسمت پادشاهی کهن ،میانه و نو تقسیم می کنیم. دراولین دوره از این سه   بود که شکلی واحد بیان پادشاهی مصر را به کمال رساند. آن ویژگی که بیش از هرچیز شاید مصر را از همتایان تاریخی خود یعنی بین النهرین ،دره ی سند ،چینو اژه جدا می کند توجه آن ها به دنیای پس از مرگ است همه ی هنر بر حول این اعتقاد می گردد، آنچه بر جامانده بیشتر مقبره هاست و کاخ ها نه معبدها همچون بین النهرین و آنچه اهمیت دارد زندگی پس از مرگ است نه زندگی این جهانی که مردم دره ی رود سند با اهمیتی که به انبار غله می دادند آن را نشان می دادند. اعتقاد مصریان به این که کا بعد از حیات با انسان همراه است و پس از آن نیز باید در بدن یا پیکره ای به زندگی ادامه دهد باعث شد تا پیکره هایی در کنار مرده بگذارند. نقوش برای استفاده ی فرد مرده در مقبره بود. و مقبره مکانی برای این زندگی جاودانی. آن ها که به خدا نزدیک ترند و برای کشور اهمیت بیشتری دار نددر مقبره هایی بزرگ تر و مجلل تر خواهد خفت وبه زندگی ادامه خواهند داد و پس از آن از مقام ها کاسته خواهد شد. این نگاه به مقام پادشاه ومردم در پیکره ها نیز دیده می شود، پیکره ی پادشاه به ایده آل نزدیک بود و به قدرتی که می خواست و پیکره ی مقام های پایین تر به واقعیت.

 در ابتدا مقبره ها مصطبه ای شکل بودند که یک مکعب مستطیلی با دیوارهای شیبدار روبه داخل بود. پس از آن مقبره ی زوسر نوید حرکت به سوی کامل ترین شکل را می داد که پس از آن پدید آمد وآن هرم بود. مستحکم ترین و متناسب ترین حجمی که می توانست ساخته شود تا نماد ماندگاری، تداوم وپادشاه باشد، این شکل به بهترین نحو ویژگی های پادشاهی مصر را بیان می کند .اهرام سه گانه که بر قاعده ی مربع شکلی همچون غول استوار بودند در برابر دشت صافی قرار داشتند که از نقاط دور می شد آن ها را دید و همین امر برای آن ها مشکل ایجاد کرد. چرا که دزدان با راحت تر یافتن آن ها گنج های درون آن ها را می ربودند اگرچه راه هایی برای فریب آن ها در اهرام در نظر گرفته شده بود. یکی از دلایلی که باعث شدن پادشاهان از اهرامی اینقدر بزرگ دست بردارند همین بود. خئوپس که درون یکی از اهرام برای ابد می ماند پسر پادشاه سنوفر بود و این پادشاهان قدرتی عالمگیر تر از جانشینان خود داشتند که مصر در زمان ها فقیر تر شده و از قدرت پادشاهان نیز کاشته شده بود. تداوم ویکپارچگی مصر نباید ما را بفریبد که گمان کنیم هیچ تغییری در جریان نبود یا هیچ اتفاقی در هنر و پادشاهی نیفتاد بلکه هننگامی که از این واژه ها حرف می زنیم باید بدانیم که تغییرات هرچه قدر که وجود داشتند به اندازه ای نبودند که تدوام پادشاهی وهنر مصر را از نظر دور کنند و همیشه این قدرت وتداوم بر آن ها سایه می افکند. یکی از این تغییرات تغییری بود که در اواخر پادشاهی کهن در مصر رخ داد و اسپور درباره ی آن توضیح کوچکی می دهد: “سازمان اجتماعی که متمرکز بر ایزد-شاهی همه توان بود به واسطه ی بحران های پیاپی دگرگون گردید و به فرجام به روزگار فرمانروایان سست و نالایق فروریخت. گواهی بر سامان اجتماعی دگرگون شونده را می توان در این دید که اتاق های آرامگاه شاهی رو به کاهیدن در اندازه گذاشتند.”( اسپور،ص ۵۳).

شکل ۲٫ از چپ به راست : هرم خوفو ح ۲۵۷۰ پ.م ، هرم خفرع ح ۲۵۳۰ پ.م، هرم منکورع ح ۲۵۰۰ پ.م،جیزه، مصر

مصر  از لوح نارمر به بعد تحول بسیار زیادی را در خود ندید پیکره ها چنان بر طبق مقررات آموخته شده ساخته می شدند که این مقررات باقی مانده خبر از تداوم حکومت و عقاید آن ها می دهد. در این میان پیکره هایی که این اقتدار،انسجام و آرامش را می نمایاندند وجود دارند. تندیس شاه زوسر نمونه ایی کهن از این نوع است.که بر تخت شاهی نشسته و حالت استوار ،شاهانه خود را حفظ کرده که از حالات متغیر در آن خبری نیست و نشانی که بر خلاف این قدرت و یکپارچگی و امنیت باشد در آن وجود ندارد. آن چه در مورد تفاوت مقام ها و بازنمایی آن ها گفته شد با مقایسه ی این پیکره از پادشاه با پیکره ای از شاهزاده رع حوتپ و همسرش وهمچنین پیکره ی کاپر (شیخ البلد) به خوبی نمایان است. که در این سه ویژگی  زوسر با رنگ پوست و حالت ساده و واقعی تر دو پیکره ی بعد متفاوت است. در این دو پیکره ی اخیر آن چنان نشانی از قدرت دیده نمی شود کاپر سراپا ساده و گویی شخصی عادی است که به پادشاهی ان چنان نزذیک نیست و در نتیجه اقتدار و استواری و پایداری کمتری از زوسر دارد. آنچه برای مقایسه به این سه پیکره می تواند اضافه شود،بالا تنه ی شاهزاده عنخ حف است. این پیکره، پیکره ای است که نگرانی  ،سنگینی باری مستمر و اندازه ای آرامش را  با خود حمل می کند. و این بار سنگین انسانی و غنی پیکره سازی تفاوتی با پیکره های دیگر را برای آن به همراه دارد.

شکل ۳٫ بالاتنه ی شاهزاده عنخ حف، از جیزه. ح۲۵۵۰ پ.م،بوستونشکل ۴٫شاه زوسر،ح ۲۷۵۰ پ.م ،بلندی ۱٫۴ متر،موزه ی مصر

 

 در نقاشی این دوره نیز اختلاف اندازه برای متمایز کردن مقام دیده می شود. نقاشی تی شکار اسب آبی را نظاره می کند این موضوع را به تماشا گذاشته است حالت ایستای شاه با قواعد منظم برگرفته از هنر پیشین خود با هیاهو وفعالیت اطرافیانش تناقضی آشکار دارد. پرندگان نیز در حال حرکتند و در گیاهان بالای سر تی با جانوران دیگر نشان داده شده اند که قرینه ای برای قسمت پایین و اسب آبی و ماهی ها هستند. زمینه ی نقاشی نیز با ساقه های پاپیروس پوشانده شده است. یکی از مثال های بسیار زیبا که نشان می دهد مصری ها به موضوعات عادی زندگی بی اهمیت نبوده اند قسمتی از نقش برجسته ای است که درمقبره ی همین پادشاه یعنی تی وجود داشته و هارت در مورد آن به زیبایی می گوید:” صحنه ی رقت انگیزی است که گله ای را هنگام عبور از رود نشان می دهد، گوساله ای وحشتزده که به تنهایی نمی تواند به گدار بزند در حالی که بر دوش حملش می کنند سرش را برگردانده است وروبه مادر نگرانش ماغ می کشد.آب با خطوط جناغی عمودی وموازی بازنمایی شده و پای انسان و دست وپای گاوها  کنده کاری نشده بلکه نقاشی شده است.”(هارت،ص ۸۱)

شکل ۵٫ بخشی از یک نقش برجسته در مقبره ی تی ،سقاره ،ح ۲۴۰۰ پ.م ،سنگ آهک رنگ آمیزی شده

پس از آن که اقتدار پادشاهی کهن رو به نابودی نهاد مدتی طول کشید تا سلسله ی مقتدر بعدی بر سر کار بیاید که پادشاهی میانه را آغاز کند. قرارداد ها همان می مانند اما آنچه شاه سوستریس دوم در قالب پیکره به ما نشان می دهد حرف های هارت  مبنی بر نگرانی پادشاهان در این دوره را تصدیق می کند.  پادشاه دیگر همچون زوسر دور از حالت های متغیر نیست نگرانی گفته شده به اندازه ای هست که در پیکره ی جاودانه ی او وارد شود صورتش چنان سرشار از این غم است که نشانه های پادشاهی نمی توانند به آن اندازه قدرت دائمی مطمئنی را که در زوسر وجود داشت خبر دهند پادشاهی که جانشینانش اگر چه به آن اندازه در قدرت اطمینان نداشتند اما شیوه ی پیکرتراشی او را تا اندازه ی زیادی حفظ کردند که پیکره ی شاهدخت سنّووی تا  نمایانگر این موضوع است. وشاید بتوان آن را پلی میان پیکره ی زوسر وملکه حتشپسوت دانست. پس از پایان سلسله ی دوازدهم دوباره مصر درگیر آشوبی تازه شد واین بار آسیایی ها منجر به این آشوب شدند این قوم که هیکسوس ها بودند گفته می شد با اسب و چرخ به این سرزمین وارد شدند وبا همان اسب وچرخ به بیرون رانده شدند.

ملکه حتشپسوت مانند پیشینیان خود در پادشاهی میانه دیگر هرم نساخت اما معبدی تدفینی برای خود در کنار کوه استوار کرد که یاد و خاطره ی او را برای همیشه زنده کند با ستون های بسیارش که مهتابی ها را در بر گرفته اند وروزی گیاهانی را که از دوردست با خود آورده بود در خود داشت جلوه ی قدرت او به شمار می آمد:”در ستون بندی بیرونی از ستون های ساده ومربع استفاده شده است اما ستون های حرم انوبیس(Anubis) در شمال مهتابی دوم ونیز ستون های داخلی حرمهای دیگربه ظرافت تراش خورده اند به طوری که هرکدام شانزده ضلع دارندو هریک از ضلع ها اندکی مقعر است، این شکل ستون که در دوران پادشاهی میانه ابداع شد،ستون های قاشقی تراش یونان را در ادوار بعدی به یاد می آورد.”(هارت،ص۸۶)

شکل ۶٫ معبد تدفینی ملکه حتشپسوت،دیرالبحری، ح ۱۴۸۰ پ.م، -پایه و شیب راهه ی معبد تدفینی منتوحوتپ سوم در سمت چپ تصویر-

 معبد رامسس دوم از دیگر آثار معماری پادشاهی جدید است که با پیکره های عظیمی آغاز می شود در درون آن نیز پیکره های پادشاه در دالان به عنوان ستون روبه روی هم قرار گرفته اند: “پیکره ی ستونی با استفاده از پیکره ی مرد وزن به جای ستون –کاریاتید- بعدها در معماری یونان پدید آمد و حضور آن در ابوسمبل را می توان نخستین شکل کاربرد آن دانست.”(گاردنر،ص ۸۸)هم چنین معبد هایی که برا ی پرستش خدایان مورد استفاده قرار می گرفت ونقشه های یکسانی داشت نیز در معماری مصر اهمیت دارد  در این معابد ،همچون معبد آمون رع در کرنک تالار ستونداری وجود داشت که تالار ستوندار ایرانیان که بعد ها ساخته شد احتمال داده می شود از این تالار ستوندار مصریان برگرفته شده باشد. بسیاری از تالارهای ستوندار را به این حو می ساختند که ستون های میانی از کناری بلندتر باشد و در نتیجه سطوحی برای قرار دادن پنجره های زیر سقفی میسر شود : “این ردیف پنجره ی زیر سقفی که ظاهرا اختراع مصریان است، تا روزگار ما به عنوان یکی از عناصر مهم معماری به حیات خود ادامه داده است و مخصوصا در طراحی کلیساهای سده های میانه اهمیت داشت.”(گاردنر،ص۸۸)در این دوره که پادشاهی جدید نامیده می شود وآغاز یکتاپرستی است و دوره ای کوتاه، مهم و سراسر متفاوت شکل می گیرد پادشاهی وجود دارد که بیش از همه نامش به این تغییر پیوند دارد و آن آخن آتون است. پدر آخن آتون که آمنحوتپ سوم بود پیش از این توجه ویژه ای به پرستش خدای خورشید نشان داده بود اما آخن آتون این کار را به سرانجام رساند و خدای خورشید را خدای واحد معرفی کرد. جنسن این تغییر عقیده را در برابر قدرت گرفتن کاهنان معبد آمون نشان می دهد : “با گذشت زمان ،کاهنان آمون به کاستی چنان ثروتمند وقدرتمند تبدیل شدند که قدرت پادشاه را به خطر انداختند. فرعون فقط با رضایت و توافق ایشان می توانست مقامش را حفظ کند ،آمنحوتپ چهارم ،با یا برجسته ترین شخصیت در سلسله ی هیجدهم، با اعلام اعتقاد به یک خدای واحد یعنی آتون خدای قرص خورشید، کوشید بر قدرت ایشان غلبه کند. “(جنسن،ص۷۷) بدین طریق یکی از دلایلی که می توانست آخن آتون را بر آن دارد که دست به این چنین اقدامی بزند مقابله با قدرت کاهنان معبد آمون بود. در کنار این دلیل هلن گاردنر با توضیح چگونگی اتفاق افتادن این تغییر این موضوع را روشن تر می کند:” …فراعنه ی فاتح وتوسعه طلب مصر که بر سوریه ونوبه حکومت می کردند ،با حتیان هم مرز بودند و مانع رخنه ی میتانیان می شدند،تدریجا بر قدرت آمون خدای پیشین آفتاب افزودند و اورا نه فقط خدای مصریان بلکه خدای کل نوع بشر قرار داده بودند. حتی پیش از آن که مصر به نیروی عمده در مدیترانه تبدیل شود…توتمس اول بنیانگذار قدرت وشوکت این سلسله ،درباره ی خدای آفتاب می گفت که دامنه ی پادشاهی اش تا مدار آفتاب گسترده شده است.و تحوطمس سوم فرعون نظامی گرای مصر درباره ی این خدای بزرگ نمایی شده می گفت : او سراسر زمین را ساعت به ساعت می بیند.”( گاردنر،ص ۹۲) این موضوع نشان می دهد که آخن آتون راحت تر می توانست آنچه را که باید انجام بدهد و پس از آن با پیامبر معرفی کردن خود که پیام شاه را می شنود خود را بیشتر با بین النهرین و ادیان سامی مرتبط کند. به هر حال این تغییرات در هنر بازتاب یافت بازنمایی خورشید برجسته شد،پیکره ها گویی به واقعیت نزدیک تر شده بودند وابایی از این کار نداشتند، پایتخت تغییر کرد وبه تل العمارنه برده شد وساختمان های جدید ساخته شدند. در میان این هنرهای نوبنیاد که این تغییر را بازتاب می دادند پیکره ای ساخته شد که نماد زیبایی در هنر مصر است و از کارگاهی به دست آمده و پیکرتراش گویی این پیکره را برای ساخت پیکره های دیگر الگوی خود قرار می داده در حالی که به طرزی عجیب کار یک چشم آن نا تمام مانده است و این پیکره ی همسر آخن آتون نفرتی تی است. گردن بلند ولاغر پیکره با صورتی که با ملایمت ونرمی پرداخته شده است وتمام عناصر آن ظرافت ویژه ای دارند.در اندازه ای متناسب زیبایی ملکه را نمایان می کنند، بسیار روشن است که این پیکره فاصله ای با زمان ما ندارد اگرچه حالتش متناسب با مقامش وقار را در خود نهفته دارد اما این وقار ذره ای بیش از نرمی ،لطافت و زیبایی آن نیست، در واقع این پیکره تجسم وقار و زیبایی ملکه است.  هارت در مورد انگیزه ی آفریدن این پیکره ی زیبا این چنین می گوید:” اگر ادعا کنیم که این اثر نشانه ی تحسین واعجاب هنرمندی بزرگ ،گرچه گمنام ،در برابر زیبایی وذکاوت و وقار زنی استثنایی است ،شاید سخنی گزاف نگفته باشیم.” (هارت،ص ۹۷) در دوره ی آخن آتون می بینیم که ترسی از نشان دادن واقعیت پیکره حتی اگر زیاد مطبوع نباشد نیست پس می توانیم زیبایی ملکه را به همین اندازه بپذیریم. مدتی زیادی نگذشت که پس از آخن آتون سعی بر این شد که عقاید گذشتگان بر گردند تا دوره ای که نام آخن آتون بر آن ثبت شد کوتاه باشد.

شکل ۷٫ ملکه نفرتی تی ،ح ۱۳۶۵ پ.م ،سنگ آهک رنگ آمیزی شده،بلندی ۴۸٫۳ سانتی متر. موزه ی میراث فرهنگی پروس در برلین

در نتیجه تاثیراتی که از مصر باقی مانده است نشان دهنده ی اهمیت بی اندازه ی آن است. می توان گفت مصر آغازگر کاریاتیدها(ستون-مجسمه ها)، ستون های قاشقی دارو پنجره های زیر سقفی بود. در این دوره در کنار دوامی که خود را در هنر نمایان می کرد گاهی لحظه های گذرایی نیز در هنر به ثبت رسیده است که می توانند از کهن ترین نمونه ها باشند، احتمال داده می شود که تالار ستون دار ایرانیان نیز از تالار ستوندار مصریان گرفته شده باشدو شاید یکتاپرستی از این سرزمین آغاز شده است. در نتیجه این تاثیرات اهمیتی بی اندازه دارد که بررسی تاریخ هنر مصر را ارزشمند می کند ومصر بر اساس آن سهمی در ادیان امروزی و سهمی در هنر یونان دارد که ارتباط با این هنر آن را به یکی از پیشینیان هنر غرب تبدیل می کند.

کتابشناسی

۱اسپور- دنیس ،انگیزه ی آفرینندگی در سیر تاریخی هنرها ، ترجمه ی امیرجلال الدین اعلم،انتشارات نیلوفر و انتشارات دوستان ،۱۳۸۳
۲جنسن-هورست وولدمار، جنسن-انتونی ف. ، تاریخ هنر ، ترجمه ی محمدتقی فرامرزی ، نشر مازیار،۱۳۹۰
۳چینگ-فرانسیس د.ک.،پراکاش- ویکرامادیتیا، یارزومبک- مارک ام.، تاریخ معماری جهان، ترجمه ی محمد احمدی نژاد، نشر خاک،بهار ۱۳۸۹
۴زارعی- محمد ابراهیم ،آشنایی با معماری جهان، نشر فن آوران ،۱۳۸۹
۵گاردنر-هلن ، دلاکروا-هورست، تنسی- ریچارد ج. ،هنر در گذر زمان  ، ترجمه ی محمد تقی فرامرزی، مؤسسه انتشارات آگاه و انتشارات نگاه ، ۱۳۷۳
۶گشایش- فرهاد ،تاریخ هنر، انتشارات مارلیک با همکاری انتشارات عفاف،۱۳۸۸

…این نوشته ابتدا در مجله الکترونیکی عقربه منتشر شده است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *