گفتار ۱۱- مثنوی معنوی – دفتر اول- بیان آن که کشتن و زهر دادنِ مرد زرگر به اشارتِ الهی بود نه به هوای نفس

گفتار ۱۱- مثنوی معنوی – دفتر اول- بیان آن که کشتن و زهر دادنِ مرد زرگر به اشارتِ الهی بود نه به هوای نفس

بسم الله الرحمن الرحيم / دیدیم که پیر با ریختن زهر به غذای زرگر او را به تدریج کشت این رفتار به ظاهر ناروا به قول مولانا رحمتی بود از جانب خدا و مولانا سعی در توضیح این ماجرا و حقیقت عمل پیر دارد 

 …

کشتن آن مرد بر دست حکیم

نه پی اومید بود و نه ز بیم

او نکشتش از برای طبع شاه

تا نیامد امر و الهام اله

5 Comments

  1. دوست عزیز میان این گفته که عقل و عرفان باهم هیچ تباینی ندارند و حکایاتی مثل حکایت خضر و موسی چگونه سازگاری برقرار می‌شود؟
    عقل خواستار دلیل است و مثلاً دلیل جدایی خضر و موسی به وضوح این است که خضر از موسی می‌خواهد که بدون دلیل طاقت بیاورد و چیزی نپرسد.

    سهراب
    1. سلام
      منظور بنده از این که عقل و عرفان تباینی ندارند این است که عقل خود به این نتیجه می رسد که مسیر عرفان مسیری حقیقی است و در واقع فلسفه خودویرانگر است…
      عقل توانایی رسیدن به این موضوع را دارد که عقل از جایی به بعد کاره ای نیست (کین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست) و نه تنها توانایی این را دارد و مسیر عرفان حقیقی را تایید می کند بلکه باید این کار را کند تا فلسفه باقی بماند…
      بدون شک این سخن ارسطو ( وکندی) دقیق و گویاست که برای رد فلسفه نیاز به فلسفه است …از فلسفه گریزی نیست اما فلسفه خودویرانگر است مسئله این جاست که می توان ( وضرورتا باید این کار را کرد که) نشان داد همه دلایل ما را به نقطه ای می رسانند که می توان به معرفت بی واسطه یا حقیقی با روشی که تقوا می نامیم نزدیک شد…

    2. بله در گفتاری بیان شد که مولانا می گوید حضرت آدم علیه السلام هم پرسید که آیا این نهی تحریمی است یا تنزیهی ؟ و به همین خاطر هم در گناه افتاد چون پرسید …اما عقل می تواند انسان را به این نقطه برساند که در این مرحله نباید تردید به دل راه داد وباید تنها پذیرفت :
      به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
      که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها

  2. متشکرم
    اما آن مرز و حدود را به چه وسیله ای تشخیص می‌دهیم؟ آن نقطه که پس از آن عقل و دلیل و تردید دیگر دخیل نیستند را با چه نشان و معیاری می‌شناسیم؟

    ابراهیم زمانی که ارادۀ خداوند برای قربانی کردن اسماعیل بر او آشکار شد بدون هیچ سوال و درخواستی به خواست خدا عمل کرد. ما این را نه از شناختن خود ابراهیم، بلکه از گواهی الهی کتب مقدس می‌دانیم . یعنی از کیفیات درونی ابراهیم هنگام پذیرفتن ارادۀ الهی بی خبریم و تنها از طریق گواه، عمل او را می‌شناسیم که در نتیجۀ آن او را انسانی مومن می‌شماریم… اگر یکی ازاطرافیان یا یکی از مردم عادی بگوید که مثلاً بنا به الهام الهی قصد کشتن فرزندش یا عمل مشابهی را دارد و جای هیچ بحث و تردید عقلی نیست، چگونه بدانیم که او سزاوار قصاص است یا ستایش؟

    سهراب
    1. ممنون از شما…فکر می کنم عقل لزوما انسان را به آن نقطه می رساند و به ضرورت تقوا و ماجرای عرفان می انجامد ..اما این که هر کسی که به آن نقطه رسیده حتما از مسیر منطقی عقل رفته باشد این را نمی توانم ادعا کنم شاید این طور باشد شاید هم نه مسلما در بسیاری از افراد به این صورت که به شکل تفصیلی مانند یک فیلسوف مسیر را بررسی کنند دیده نمی شود و شاید در تجربه شخصی آن ها چنین امری بوده باشد من فقط می توانم بگویم عقل منطقی انسان را به آن نقطه می رساند الله اعلم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *