بسم الله الرحمن الرحيم
هنر در اسلام (موسیقی ۱) – بیان دلایل امام محمد غزالی در مباح بودن آوای موسیقایی (بخش دوم)
ترجمه و شرح – اسدالله مظفری
در نوشته قبل دیدیم که غزالی ادعا کرد نه در نص و نه در قیاس دلیلی برای حرام بودن آوای خوش نیست و فرقی هم بین آوای خوش از حنجره انسان و حیوان و از جمادات ندانست و نصی را که به عقیده او بر حرمت ساز بوده را این گونه توجیه کرد که به دلیل همراهی با مجالس فسق حرام شده است و نه به دلیل خود صدای خوش پس در واقع نتوانست از نص وقیاس حرام بودن ذاتی آوای خوش را اثبات کند ..
اکنون پس از شرح آوای موزون مفهوم و شعر( که فعلا با آن کاری نداریم) به مسئله ی دیگری می پردازد که بسیار جالب توجه است و انسان را به یاد شعر سعدی می اندازد که :
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
الدرجة الرابعة: النظر فيه من حيث إنه محرك للقلب
، و مهيج لما هو الغالب عليه فأقول للَّه تعالى سر في مناسبة النغمات الموزونة للأرواح حتى إنها لتؤثر فيها تأثيرا عجيبا فمن الأصوات ما يفرح، و منها ما يحزن و منها ما ينوم، و منها ما يضحك و يطرب، و منها ما يستخرج من الأعضاء حركات على وزنها باليد و الرجل و الرأس
در این جا امام محمد به آوای موسیقایی از این نظر نگاه می اندازد که قلب را به جنبش می آورد و محرک قلب است و از این جهت که برانگیزاننده آن چیزی است که بر آن سیطره دارد و می گوید که رازی از خدا در تناسب بین این نغمه های موزون با ارواح است که در آن ها تاثیر عجیبی را ایجاد می کند و از آن صداها صداهایی است که حزن آور است و صدایی که به خواب آورد و آن صدا که بخنداند و به طرب اندازد و از آن آواها ، آواهایی است که موجب بروز حرکاتی از اعضا بر اساس وزن آن، از دست وپا و سر است.
واضح است که تاثیر متفاوت آواهای مختلف موسیقایی را بر انسان بیان می کند و جالب است اگر این نحوه بیان ما را به یاد افلاطون بیندازد جایی که درباره موسیقی سخن می گوید و برخی از آواها را موجب تقویت روحیه جنگی می داند وبرخی را برعکس و ..
بعد از آن متن، امام محمد غزالی ادامه می دهد:
و لا ينبغي أن يظن أن ذلك لفهم معانى الشعر، بل هذا جار في الأوتار، حتى قيل من لم يحركه الربيع و أزهاره، و العود و أوتاره، فهو فاسد المزاج، ليس له علاج، و كيف يكون ذلك لفهم المعنى، و تأثيره مشاهد في الصبي في مهده، فإنه يسكته الصوت الطيب عن بكائه، و تنصرف نفسه عما يبكيه إلى الإصغاء إليه، و الجمل مع بلادة طبعه يتأثر بالحداء تأثرا يستخف معه الأحمال الثقيلة، و يستقصر لقوة نشاطه في سماعه المسافات الطويلة، و ينبعث فيه من النشاط ما يسكره و يولهه، فتراها إذا طالت عليها البوادي، و اعتراها الأعياء و الكلال، تحت المحامل و الأحمال، إذا سمعت منادى الحداء تمد أعناقها، و تصغي إلى الحادي، ناصبة آذانها، و تسرع في سيرها حتى تتزعزع عليها أحمالها و محاملها، و ربما تتلف أنفسها من شدة السير، و ثقل الحمل، و هي لا تشعر به لنشاطها
نباید گمان کنیم که این امور برای فهم معنی شعر است ، بلکه این در سازهای زهی است ( با توجه به این که صدا را پیش از این به مفهوم و غیر مفهوم تقسیم بندی کرده بود حال دارد درباره صدای غیر مفهوم سخن می گوید که صرفا موسیقایی است) می گوید حتی گفته شده کسی که بهار و شکوفه هایش و عود و تارهایش او را نجنباند مزاجش فاسد است ، علاجی ندارد، و این چگونه می تواند برای فهم معنی شعر باشد و تاثیر آن در نوزاد در گهواره خویش عیان است ، که صدای خوش باعث ساکت شدن این نوزاد از گریه می شود و نوزاد در آن حال خودش را از چیزی که او را می گریاند متوجه گوش دادن به آن صدای خوش می کند ، و شتر با کندی طبعش تحت تاثیر حداء ( سرودی که برای شتران می خوانند) قرار می گیرد به صورتی که بارهای سنگین برایش سبک می شود و از قوت و نیروی این خوشی و نشاط مسافت های طولانی موقع شنیدن حدا برایش کوتاه می شود و از نشاط در او چیزی برانگیخته می شود که بی خود و شیفته اش می کند ، همین است که می بینی وقتی بادیه ها بر او طولانی شد و خستگی و ناتوانی به او روی آورد ، زیر بار کجاوه ها و بارها، وقتی آواز حداخوان را شنید گردنش را می کشاند و به او گوش می دهد گوش هایش را تیز می کند و به رفتنش شتاب می بخشد تا جایی که کجاوه ها وبارها سخت تکان می خورند و چه بسا خودش را از شدت رفتن و پیمودن و گرانی بار تباه و نابود کند و شتر اصلا آن را احساس نکند از فرط نشاط برخاسته از آن آواز ..
و در اینجا امام محمد غزالی داستانی زیبا نقل می کند که انسان را دچار حیرت می کند :
فقد حكى أبو بكر محمد بن داود الدينوري المعروف بالرقى رضي اللّه عنه، قال: كنت بالبادية فوافيت قبيلة من قبائل العرب، فأضافنى رجل منهم و أدخلنى خباءه، فرأيت في الخباء عبدا أسود مقيدا بقيد..
این ماجرایی است که از محمد بن داود دینوری رضی الله عنه نقل می کند که گفت در بادیه بودم به نزد قبیله ای از قبایل عرب رفتم و مردی از آن ها مرا مهمان کرد و در چادرش آورد ، در چادر بنده ای را دیدم سیاه و در بندی بسته شده و شترانی را دیدم که بر در منزل مرده و از آن ها یک شتر باقی مانده بود که نزار و لاغر بود انگار جانش از تنش به در می آمد و آن غلام به من گفت که تو مهمانی و حقی داری، مرا نزد مولایم شفاعت کن ، که او مهمان را گرامی می دارد و به این اندازه شفاعت تو را رد نمی کند و شاید که زنجیر از پایم باز کند.
و گفت وقتی برای خوراک مرا خواندند امتناع کردم و گفتم چیزی نمی خورم تا شفاعت این بنده را نکنم ، و گفت این بنده مرا بیچاره و همه مالم را هلاک کرد، گفتم چه کرده ؟
گفت : او صدایی خوش دارد و من از پشت این شتران که بارهای سنگین را می بردند زندگی می گذراندم ، برای آن شتران آواز خواند تا آن ها مسیری سه روزه را در یک شب از خوشی آوازش طی کردند و وقتی بارهایشان افتاد همگی مردند جز این شتر تنها ولی تو مهمان منی و من از سر گرامیداشت تو آن را به تو بخشیدم. گفت : من دوست داشتم صدایش را بشنوم و وقتی صبح کردیم به او امر کردم که برای شتری که در چاه فلان جا آب می نوشد آواز خواند و وقتی صدایش بلند شد آن شتر به شور در افتاد و بندش را پاره کرد و من به رو افتادم و گمان نمی کنم که هرگز صدایی به این خوشی شنیده باشم ..
و سپس بعد از این داستان دلنشین امام محمد غزالی ادامه می دهد :
فإذا تأثير السماع في القلب محسوس و من لم يحركه السماع فهو ناقص مائل عن الاعتدال بعيد عن الروحانية، زائد في غلظ الطبع، و كثافته على الجمال و الطيور بل على جميع البهائم فإن جميعها تتأثر بالنغمات الموزونة، و لذلك كانت الطيور تقف على رأس داود عليه السلام لاستماع صوته، و مهما كان النظر في السماع باعتبار تأثيره في القلب لم يجز أن يحكم فيه مطلقا بإباحة و لا تحريم، بل يختلف ذلك بالأحوال و الأشخاص، و اختلاف طرق النغماتفحكمه حكم ما في القلب، قال أبو سليمان: السماع لا يجعل في القلب ما ليس فيه، و لكن يحرك ما هو فيه
می گوید پس تاثیر سماع در قلب محسوس است و کسی که سماع او را به جنبش در نیاورد او ناقص و خارج از اعتدال دور از روحانیت است و در درشتی طبع و سختی آن بر شتران و پرندگان افزون است بلکه حتی بر همه چهارپایان، چرا که همه ی آن ها تحت تاثیر نغمه های موزون قرار می گیرند و به همین خاطر پرندگان بر سر داود علیه السلام می نشستند تا صدایش را بشنوند، و این جا امام محمد می گوید تا جایی که بخواهیم به سماع از نظر تاثیر آن در قلب بپردازیم نمی توانیم به این که به صورت مطلق مباح است و یا به صورت مطلق حرام است حکم کنیم ، بلکه این امر بر اساس احوال و اشخاص مختلف است و بر اساس اختلاف طرق آوازها و نغمه ها و حکم آن، حکم آن چیزی است که در قلب است و بعد می گوید ، ابو سلیمان گفت : سماع در قلب چیزی را نمی نهد که در آن نباشد بلکه چیزی که در آن است را می جنباند ..
پس در این بخش دیدیم که غزالی سعی کرد نشان دهد که هر انسان و حتی حیوانی تحت تاثیر نغمه ها قرار می گیرد و این امر را گویا فطری او معرفی می کند و می دانیم که اگر این امر فطری شخص باشد چه نتیجه ای می تواند داشته باشد، چه کودکی که در گهواره خوابیده که هنوز قوه تمییز ندارد تا درست و غلط را تشخیص دهد مشتاق شنیدن این صدا قرار می گیرد، اگر نتوان همه ی انسان ها را به حکم رد استقرا مشمول این حکم دانست ولی همان یک کودک که قوه ی تمییز ندارد هم اگر مشتاق آن شنیدن قرار گیرد یعنی چیزی الهی ممکن است او را بر آن داشته باشد چیزی که با خود دارد به عنوان یک انسان ..امام محمد غزالی کسی را که تحت تاثیر این نغمه ها قرار نگیرد از نظر درشتی طبع از حیوانات بدتر می شمارد و او را ناقصی خارج از اعتدال و حتی دور از روحانیت می داند …
سپس صرف این تاثیر را دلیلی بر حرام بودن یا مباح بودن نمی داند فقط ادعا می کند که این تاثیر وجود دارد و حال که چنین تاثیری هست پس حکم آن حکم چگونگی تاثیر است یعنی نتیجه ی تاثیر ، حالی که ایجاد می کند طریق نغمه و آواز وشخصی که می شنود همه می تواند بر حکم آن تاثیر داشته باشد …
در جای دیگری غزالی این حدیث صحیح پیامبر را می گوید که هر کودکی بر دین فطری خودش زاده می شود و این پدر و مادرش هستند که او را یهودی و مسیحی و مجوسی می کنند ..این حدیثی است که امام محمد غزالی بسیار در آن تامل می کند و این دین فطری چیست ؟ دینی که ما پس از تولد از آن جدا می شویم به خاطر دین پدر و مادر ؟ و این موضوع را اگر کنار آیه قرآن بگذاریم که فطرت را امری می داند که دین حقیقی خدا بر آن اساس است یعنی یکتاپرستی ..شاید از این جا بتوانیم به این نتیجه برسیم که اگر بدانیم چه چیز فطری است آن امر الهی است ..
ما نمی توانیم ادعا کنیم که می توانیم درباره همه ی انسان ها بر اساس تجربه، حکم واحدی داشته باشیم چون نگارنده پیش از این منطق استقرایی را مردود شمرده است ، اما با توجه به حتی واکنش یک کودک که هنوز قوه تمییز ندارد و درست و غلط او تحت تاثیر امور نفسانی و شهوانی نیست می توانیم بدانیم که انسان خارج از شهوت نفسانی چگونه تحت تاثیر آوای خوش است و از این جا به تایید سخن امام محمد غزالی برسیم ..چرا که درست و غلط را انسان متقی می فهمد اوست که آیات روشن خدا را در می یابد و خدا راه را به او نشان می دهد و این هم به خاطر این است که هیچ امر گمراه کننده نفسانی در او نیست تا او را به سوی امر نادرست پیش ببرد در نتیجه همه چیز در او الهی است ..جایی که نفس نیست الهیت است .. پس آوای خوش و تاثیری که جدای از هوای نفسانی انسان از او می گیرد امری الهی است …
امام محمد غزالی بیش از این نیز به شرح ماجرا می پردازد ..خدا او را رحمت کند و مورد متعالی ترین لطف خودش او را قرار دهد ..