حلال و حرام – بندگیِ خدا یا بندگیِ بنده

حلال و حرام – بندگیِ خدا یا بندگیِ بنده

حلال و حرام – بندگیِ خدا یا بندگیِ بنده

بسم الله الرحمن الرحیم

پیش از این گفته شد که چرا نمی توان امر یقینی درباره حرام و حلال خدا را مبتنی بر حدیث کرد یا درباره ابدی بودن احکام خدا سخن گفته شد. اما چکیده استدلالات دوباره ذکر خواهد شد تا درباره آیاتی که امروز قرار است به عنوان حجتی شمرده شوند که چگونه انسان ها قرآن و امر یقینی را رها کرده اند و از مفهوم لا اله الا الله فاصله گرفتند کمی بیندیشیم.

۱-گفته شد که  قرآن بر خلاف حدیث، کتاب واحد و امری منسجم است که می توان ارتباط آیات آن را در خود آن، بدون رجوع به امر بیرونی در نظر گرفت؛ و همچنین در صورتی که خود قرآن بخواهد آیه دیگری از خود را شرح و تبیین کند، می تواند به همین دلیل -به صورت آشکار- این امکان را در اختیار ما بگذارد ، درست به همین دلایل، تنها درباره «قرآن» می توان گفت که همه آن چه در دست محمد بن عبدالله علیه السلام، به عنوان «قرآن» بوده و همه آن چه که خدا برای ما به عنوان «قرآن» فرستاده در دستان ماست . اگرچه ایمان به این امر خود ایمان تاریخی نباشد که این یک بحث مجزاست.

خلاف ۱ -اکنون همین ویژگی انسجام را در حدیث بررسی می کنیم. تصور کنید حدیث -الف- درباره حرمت چیزی گفته باشد. پرسش این جاست، ما از کجا می دانیم که حدیث -ب- در زمان رسول الله علیه الصلاه و السلام نبوده که با حدیث -الف- متعارض بوده و به دستان ما نرسیده ؟ درست به دلیل نداشتن این یقین، هیچ گاه حدیث، نمی تواند در حلال و حرام از مرحله گمان خارج شود. مگر در متن حدیث متواتری، مسئله زمان و مکان، بدون هیچ گونه تفسیری مطرح شود. یعنی قالب حدیث به این صورت باشد: «رسول الله گفت : امر الف تا همیشه و در هر شرایطی حرام است.» در غیر این صورت حرمت آن گمانی است.

دلیل ۲- دلیل دوم این است که چون خدا بارها ما را از گمان برحذر داشته یا  گمان را خالی از هر علمی و بی بهره از علم ویقین دانسته، تمام احادیث حلال و حرام در شرایط حکم ۱ گمانی و استفاده از آن ها برای علم امری بیهوده و خلاف قرآن است.

دلیل ۳- خدا در قرآن گفته است که به تفصیل درباره حرام و حلال صحبت کرده است.

دلیل ۴- عقل منطقی نمی پذیرد که خداوند حلال و حرام دین خودش را که از ارکان دین است مبتنی بر امر گمانی و تفسیر کند. چون در آن صورت هیچ انسانی به حلال و حرام علم نخواهد داشت و موضوع منتفی خواهد شد.

دلیل ۵- خدا بلیغ تر و فصیح تر از انسان هاست تا گفتار محکم او در حلال و حرام نیازمند تفسیر باشد. چون اگر کسی ادعا کند گفتار خدا نیازمند تفسیر است آن وقت چطور می تواند بگوید گفتار خودش نیاز به تفسیر ندارد ؟

بررسی آیه:

قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (الأنعام: ۱۴۵)

« بگو نمی یابم در آنچه به من وحی شد چیزی که حرام باشد بر خورنده غذایی که آن را می خورد جز آن که مرداری باشد یا خون روانی باشد ، یا گوشت خوکی که همانا نجس است او ، یا آن فسقی که برای غیر خدا ذبح شده باشد.  پس کسی که به ناچاری افتاد بی آن که دل بخواهد و از حد گذراند پس همانا پروردگار تو آمرزنده مهربان است. »

نیازی نیست تا گفتار به درازا بکشد. مخاطبی که این آیه را بخواند و در برابر استدلالات پیشین بگذارد متوجه خواهد شد که راهی نخواهد داشت جز آن که بپذیرد اعتقاد مذاهب در حرمت خوراک هایی بیش از آن چه در این آیه آمده چگونه خارج از مفهوم لا اله الا الله ، عقل منطقی و خلاف قرآن است. برای این که عظمت کار خود را درک کند کافی است به آیه خدا بنگرد که چگونه خداوند یهودیان را سرزنش می کند که حلال خدا را بر خود حرام کرده اند.

درباره این آیه چند سوال کافی است. وقتی خدا می گوید همه چیز حلال است «الّا» و با آوردن «الّا»  استثنا می زند. آیا این عاقلانه است که پیامبر بعد از این آیه استثنایی دیگر بزند؟ آیا اگر پیامبر بعد از این آیه استثنایی بزند آن وقت مفهوم استثنای خدا معنایی دارد؟ آیا آن وقت این آیه ارزشی دارد؟ به فرض که پاسخ همه این سوالات داده شد. آیا اگر پیامبر استثنایی زده باشد می توان به همان اندازه که به این آیه قرآن یقین داریم به حدیث پیامبر هم یقین داشته باشیم ؟ اگر نه آیا می توان بر اساس امر مبهم تر و گمانی امر یقینی را استثنا زد ؟ اگر نه پس باید بپذیریم که مذاهب در تاریخ دین چگونه از قرآن فاصله گرفتند و از عقل منطقی؛ و طبقات دانشمند و روحانی خود را به جای خدا، ارباب گرفتند.

به فرض، آن آیه را نادیده گرفتند با این آیه چه می کنند ؟

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (النحل: ۱۱۵)

 « تنها و تنها بر شما مردار حرام شده است و خون و گوشت خوک و آن چه برای غیر خدا ذبح شده باشد پس کسی که به ناچاری افتاد بی آن که دل بخواهد و از حد گذراند پس همانا پروردگار تو آمرزنده مهربان است.»


وَ لَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هٰذَا حَلَالٌ وَ هٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ (النحل: ۱۱۶)

« و نگویید به آنچه زبان هایتان توصیف می کند دروغ را ، که این حلال است و این حرام تا افترا ببندید بر خدا دروغ را ، همانا کسانی که بر خدا دروغ می بندند رستگار نمی شوند.»

پرسش از جوامعی که به جای بندگی خدا به بندگی مدارس مشغولند این است که اگر خدا حلال و حرام را در مواردی که خودش به وضوح گفته حصر کرده و پس از آن هم تاکید کرده که به زبانتان به خدا افترا نزنید که چیزی حلال است یا حرام ، خداوند نمی توانست اشاره ای به این مباحث شما کند تا ما را از گمراهی در بیاورد و خلاف گفتار خودش ما را به امور گمانی نیندازد ؟ آیا خدا هم -پناه برخودش از خودش- گمان می کنید که چونان شما هردم بر اساس گمانی و هوسی یا در طول تاریخ بر اساس میل حکومت و مذهبی سخن می گوید؟

جالب این است که بندگان گمان ،و نه قرآن و خدا، می پندارند که این آیه نسخ شده است . و کافی است آیه ۳ سوره مائده را از نظر بگذرانند که تکرار موارد حرمت را درست به همین صورت بیان می کند و در انتها می گوید « اکنون دین را بر شما کامل کردم» به نظر می رسد مدارس و اصحاب مذاهب و دانشمندان و روحانیون عالم تر از خدا هستند و می خواهند دین را از چیزی که هست کامل تر کنند.  

پس از این آیات چه آیه ای مناسب تر از این است که گفتار را با آن به پایان ببریم :

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلٰهًا وَاحِدًا لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (التوبة (البراءَة): ۳۱)

 « دانشمندان و روحانیان خود را ارباب خود گرفتند غیر از خدا و مسیح بن مریم را ارباب خود گرفتند و در حالی که امر نشدند جز آن که خدای واحدی را بپرستند ، خدایی جز او نیست ، پاک و منزه است او از آن چه با او شریک قرار می دهند. »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *