گفتار ۵۷ – جمع شدنِ نخچیران گرد خرگوش و ثناگفتنْ او را
بسم اللّه الرحمن الرحیم /هين به مُلک نوبتی شادی مکن… ای تو بسته ی نوبت آزادی مکن
بسم اللّه الرحمن الرحیم /هين به مُلک نوبتی شادی مکن… ای تو بسته ی نوبت آزادی مکن
بسم اللّه الرحمن الرحیم / خرگوش شادمان و رقصان می دوید تا به حیوانات مژده کشتن شیر را برساند…
بسم اللّه الرحمن الرحیم / شیر که به عکس خویش حمله کرده و تصویر خود را دشمن خویش پنداشته بهانه ای می شود تا مولانا موضوعات ژرفی را برای ما شرح دهد…
بسم اللّه الرحمن الرحیم / قعر چه بگزید هر که عاقل است… زانکه در خلوت صفاهای دل است… ظلمت چه به که ظلمت های خلق… سر نبرد آنکس که گیرد پای خلق
بسم اللّه الرحمن الرحیم / حضرت آدم علیه السلام نیز که مخزن علوم الهی و اسرار بود، آن گاه که قضای الهی بیامد به خطا افتاد و از فرمان الهی سر باز زد، اودر نهايت توبه را نیز از خداوند فراگرفت، خداوند به آدم علیه السلام کلماتی تلقین کرد و …
بسم اللّه الرحمن الرحیم / در ادامه شرح حديث “اذا جاء القضاء ذهب البصر” حکایت هدهد و سلیمان علیه السلام می آید…
بسم اللّه الرحمن الرحیم / مولانا از این می گوید که چون قضای الهی بیاید چشم ها و عقل ها پوشیده گردد…
بسم اللّه الرحمن الرحیم / مولانا حکایت شیر و نخجیران را ادامه می دهد… می بینیم که خرگوش سعی دارد شیر را فریب داده و نقشه اش را اجرا کند…