بسم الله الرحمن الرحیم
مستورات- ستر ۹ و ۱۰ – درباره بسم الله الرحمن الرحیم
۹- در تفسیر این آیه ی شریفه بزرگان بسیار نوشته اند و گفته اند ، اما در زبان فارسی هنوز جای نوشتن بسیاریست که بتوان به معنای عظیم آیه نزدیک تر شد و همچنین مفسران پیش از این بسم الله را از باء آغاز کرده اند یا از اسم در حالی که به نظر این حقیر بهتر آن است که از آخر به تفسیر این آیه پرداخت و در نهایت این نوشته دلیل آن را خواهیم دید…
دو واژه ی شریف “الرحمن الرحیم” را برخی این گونه دیده اند که هر دو از ریشه الرحمة است ، به معنای رقت قلب و مهربانی و بخشش کننده ی روزی و دفع کننده ی آفات و …یعنی در مرتبه ی اول به هر معنایی که باشد هر دو واژه را از یک ریشه دانسته اند و برخی آن ها را دو واژه ی به کلی جدا می دانند . آن ها که هردو را از یک ریشه دانسته اند اشارتی دارند به کلام امام علی (ع) و یا ابن عباس (رض) که هر دو بزرگوار روایتی را نقل می کنند به این مضمون که الرحمن مبالغه بیشتری نسبت به الرحیم دارد و الرحیم نسبت به الرحمن رقیق تر است ، در این روایت می توان به این نتیجه رسید که گویا بین الرحیم و الرحمن رابطه ی عموم و خصوص مطلق است یعنی تمام مواردی که در الرحیم می گنجد در الرحمن نیز می گنجد اگرچه همه ی مصداق های الرحمن در الرحیم نباشد …به این معنا الرحیم گویا جزیی می شود یا نسبتی از کوچک به بزرگ با الرحمن دارد.
اما گروهی می گویند که این دو واژه دو نوع رحمت متفاوت را به ذهن می رساند و الرحمن در این جا از رحمت خدا بر همه ی آفرینندگانش خبر می دهد در حالی که رحیم تنها به رحمت ذات باریتعالی بر اهل طاعتش صدق می کند. در این جا نیز رابطه ی الرحیم و الرحمن از نقطه نظر منطقی همان عموم و خصوص مطلق است.
و نیز می گویند که الرحمن از رحمت خدا برای اهل دنیا وآخرت پرده بر میدارد حال آنکه الرحیم گویای رحمت الله تعالی بر اهل دنیاست تنها.
و نیز آن که الرحمن رحمتی است ویژه ی پروردگار جهانیان که هیچ مخلوقی را نسبت دادن به آن نمی توان. حال آن که رحیم به آفرینندگان نیز می توان نسبت داد.
این ها خلاصه ی کلام بود اما ، هر دو واژه زیر پرچم ال قرار گرفته اند به عقیده ی نگارنده گویای رحمت خاصی هستند یعنی اگرچه می توان به خلق نیز رحیم گفت ولی الرحیم در این جا رحیم بودن خلق را نیز در بر می گیرد و خدا در رحیم بودنش مطلق است و تنها خدا رحیم است و تنها خدا رحمن است اگر در زبان روزمره نیز لفظ رحیم به خلق تعلق بگیرد به این معنا نیست که خلق رحمتی دارد بلکه این رحمت نیز در الرحیم بسم الله از آن خداست .
اما در دعا آورده اند که : “یا رحمن الدنیا و رحیم الآخرة ” و گویا در این جا رحیم به آمرزشگر دنیای آخرت اشاره دارد که در برخی ترجمه های فارسی گویا مراد مترجم همین بوده است …در این جا می گویند الرحمن یعنی روزی دهنده ی همه ی خلق در دنیا و الرحیم یعنی بخشنده ی آخرت به ویژه برای مومنان. البته آن گونه که ابن عربی می گوید ، گفته می شود “یا رحمن الدنیا و الآخرة “و تنها گفته می شود : “رحیم الآخرة” با توجه به این سخن الرحیم در الرحمن گنجانده می شود.
همچنین گفته شده است که باسم الرحمن همه ی کرامات برای مومنین رخ داده کراماتی چون ایمان وطاعات و ولایت و عصمت و سایر منت ها و هر نعمتی که می ماند و به همین خاطر هیچ مخلوقی شایسته ی این اسم نیست چرا که هر آفریده ای از بخشش چیزی که ماندگار باشد درمانده است. و گفته آمده که در اسم الرحمن شیرینی منت الهی و مشاهده ی قربت اوست و همچنین در این اسم شریف نشانه ی یاری و کمک نهفته است.
و سلمی می گوید : ” دوستداران با اسرارشان در بوستان های معانی اسم الرحمن او برخوردارند ، و از آن باغ میوه ی انس دستچین می کنند، و آب گوارای نزدیکی می نوشند، و بر ساحل رودهای پاکیزگی تن آسایی می کنند، و از آن جا با دیدن نعمت ها و نعمت ها برمی گردند ، و بیمناکان در قلب هایشان از معنی اسم الرحمن لذت می برند و از آن جا با شادمانی و پاکی دل ها رجعت می کنند، و گنهکاران در میدان های اسم الرحمن قدم می زنند و از آن جا با ندامت و عذرخواهی برمی گردند.”
و گفته که الرحیم از رحمت الهی برای زندگی مردم و مصالح جسمشان خبر می دهد و از این جاست که خلق نیز می توانند به این نام خوانده شوند. و الرحیم کسی است که پذیرای انسان است همه وقت …
از ابن عطا آورده اند که الرحیم دوستی و محبت خداست و از امام جعفر صادق (ع) نقل کرده اند که الرحمن برای مراد است که در انوار و حقایق غرق می باشد و الرحیم برای مرید است که مشغول خویش است واصلاح خویش . وجنید(رح) نیز گفته است که در الرحمن کمک خداست ودر الرحیم مودت و محبت او ( شاید از همینجا برخی مترجمان مهربان ترجمه کرده اند)
گفته اند با اسم الرحمن غیب ها گشوده می شود و به اسم الرحیم گناهان آمرزیده.
گویا در الرحمن معنی عام بخشندگی و عطوفت خداوند است در عین حال که اشاراتی به معناهای پنهان وغیبی دارد و از این جاست که بخشندگی های روح چون ایمان و اعتقاد را شامل می شود ودر نتیجه ریشه ی ماندگاری هاست و نمی توان به هیچ خلقی این نسبت را داد. و الرحیم به معنای آمرزشگر گناهان در آخرت و محبت پروردگار و بخشش خاص او نسبت به خلق یا نسبت به خاص خلق آمده است .
هر کدام را که پذیرا باشیم به نظر می رسد سیر الرحیم به سوی الرحمن سیر جز به کل و یا سیر متناهی نسبت به نامتناهی ( در برخی نظرها)، سیر خاص به عام و پایان پذیر نسبت به بی نهایت وسیر کثرت به سوی وحدت است اما در هردو آن که می بخشد مطلق خداست .
۱۰- “الله” – برخی این کلمه عظیم را اسم علم برای ذات می دانند وبرخی آن را مشتق. این اسم اسم ویژه ای در زبان عربی است که مذکر و مونث ، معرفه و نکره (در یک نگاه) را بر نمی تابد اسمی تنها برای خدای احد و واحد است و درباره ی هیچ چیز یا کس دیگری استفاده نمی شود. ابوحنیفه آن را اسم اعظم دانسته است .
از آن ها که این کلمه را مشتق دانسته اند برخی از ریشه “وله” و برخی از ” الألوهية” دانسته اند گفته اند که اولی برای آن که خلق شيفته وسرگردان اويند و در امورشان ترس او را در دل دارند ….و دومی نیز به معنای عبودیت است .
اما این کلمه کلمه ایست که بدون هر کدام از حرف هایش نیز کامل است و از این نظر نیز کلمه ای غریب به شمار می آید به این معنا که بدون الف “لله” است یعنی برای خدا ، مفهوم مالکیت را در خود دارد و یادآوری می کند که هر چیزی برای خداست در جای دیگری داریم که “انا لله” ما برای خداییم یعنی اندیشه های ما ، افعال ما روح وجان و نفس ما همه از آن خداست “و الله خلقکم و ماتعملون ” خدا شما را آفریده و آن چه انجام می دهید، درنتیجه مفهوم مالکیت در این جا برای خدا منحصر می شود همان طور که در الرحمن مالکیت ایمان وطاعات و اندیشه ها بود و در الرحیم رزق وروزی و غفران و هر دو مالکیت الرحمن و الرحیم اکنون در این مالکیت خاص گم می شود و اگر الرحیم نسبت به الرحمن جزیی باشد الرحمن نیز جز یک بخش از معنای این کلمه ی مقدس یعنی “الله” است گویا در حال سیر کثرت به وحدت و متناهی به نامتناهی و سایه به نور یا امر قابل اشاره به امر اشاره نشدنی هستیم چرا که در رحمت مندرج در ذیل واژه ی الرحیم می توان اشاراتی کرد به نوع روزی های دنیوی که مردم از آن برخوردارند مصداق هایش را می توان شمرد و در الرحمن کم تر می توان این کار کرد اگرچه می توان ایمان و اعتقاد را تا اندازه ای نشانه گرفت و در این جا نام ” الله” خاص ترین نام در میان این اسامی است پس دورترین نیز از اشاره است و انتزاعی ترین است گویا و به خاصان نزدیک تر. حال در این کلمه مفهوم لله نهفته است.
و حرف دیگری را نیز اگر برداریم می شود “له” و باز همان معنا را می دهد با این تفاوت که اکنون “اله” کنار می رود و برای “هو” می ماند یعنی یک درجه به ذات الهی نزدیک تر می شویم و به آن کس که نمی توان نامی بر او نهاد و به آن ذات باریتعالی که قابل شناخت نیست نزدیک تر می شویم و راه درست تری را می پیماییم که به جای اسم به او اشاره ای کنیم و بگوییم “هو” …او قابل اشاره هست اما قابل شناخت نیست می توان از نشانه ها به او اشاره کرد و فهمید که باید منشا غیر قابل شناختی باشد ذات متعالی او را می توان از آن راه پی گرفت و نمی توان شناخت …این جاست که غزالی ندا می دهد که توحید خاصان لا هو الا هو است و توحید عامان لا اله الا الله . در این جا هر مالکیتی که بود برای الله به هو می رسد.
و اگر حرف دیگر را هم برداریم تنها می ماند “ه” یا “هو” کمترین اشاره و بیشترین معنا و خاص ترین اسمی که تاکنون به آن اشاره شده است…
هویت تنها از آن خداست ، اگر حروف را برداری آخرین معنایی که می ماند هویت هوست یعنی تنها او هو است وباقی هیچند و تنها وجه الله باقیست در اینجا معنا می یابد ، یعنی مالکیت هم رخت بر می بندد و تنها و تنها او می ماند بدون هیچ کلام دیگری اما اگر یک حرف را به هو اضافه کنی آن وقت مالکیت هم می آید ، رحمت هم می آید ، روزی رسانی هم می آید و باقی ماجرا …از این جاست که می توان به حروف مقطعه نزدیک شد اما بزرگان تا اندازه ای که می دانم قدری سکوت کرده اند بهتر است دیگر در این باره پیشتر نرویم.
پس “الله” همه ی اسرار را در خود نهفته دارد…. آن چه گفته آمد ذره ای بود از آن چه هست …امید که آن که توشه بر می دارد بخواند انشاء الله… در مستورات بعد به شرح “اسم” و “باء بسم الله” خواهیم پرداخت انشاءالله