بسم الله الرحمن الرحیم
هر مفهومی در ذهن انسان بر اساس مبانی و کاربرد خاصی معنا می یابد برای مثال مفهوم “پیشرفت” برای غربیان دارای معنایی است که برای چینی ها هیچ وقت چنین معنایی نداشته چرا که چین دارای تفکراتی حکمی فلسفی درباره ی ماندگاری ارزش های گذشته بوده واز زمان کنفوسیوس چنین اندیشه هایی به وفور یافت می شود. اما مفهوم مورد نظر ما اکنون مفهوم “وطن” است …
ایران واژه ای بود که رضاشاه پهلوی برای ممالک تحت کنترل خویش انتخاب کرد (اگرچه پیش از این در متونی چند این نام برای سرزمین هایی خاص مشاهده می شود) ، پیش از آن این ممالک در هر دوره تحت لوای حکومت های متفاوت بود و در میان این حکومت ها نیز درگیری های منطقه ای وجود داشت که نمی شد این سرزمین را سرزمینی یکپارچه دانست. اگر به قبل از حکومت صفویه برگردیم بسیار کم مشاهده خواهیم کرد که برخی نقاط کنونی ایران جزئی از ایران باشند یا برخی نقاطی که اکنون بخشی از ایران نیستند بسیار نادر است که پیش از حکومت های نوین بخشی از ایران نباشند. در آن حکومت ها مسلما تصور وطن بسیار متفاوت تر از امروز بود ، روابط میان مردم روابطی مبتنی بر یک فرهنگ نامتعین و نامشخصی بود که نمی توان دقیقا آن را تشریح کرد ، اما بیشترین نشانه های این اتحاد از تفکرات و ذهنیات دینی منتج می شود، بزرگان این سرزمین ها از مرز چین و حکومت های چینی و مغولی تا مرز فرانسه امروزی به زبان عربی می نوشتند خصوصا در علم وفلسفه وزبان درونی و رسمی علمی این ناحیه ها عربی بود ، هیچ گاه در متن آن ها وطن کنونی ایران مشاهده نمی شود بلکه تصور یک نفر که هم فرهنگ آن هاست تصوری بسیار وسیع است. حتی اگر به آثار شاعران فارسی زبان مراجعه کنیم مفهوم وطن بسیار متفاوت تر از مفهوم کنونی است.
اکنون اگر با یک عراقی پژوهشگر صحبت کنید با توجه به تصورهای جدید ایران امروزی در مدت زیادی از تاریخ خود که از آغاز اسلام تا آمدن مغول را شامل می شود را بخشی از حکومت مرکزی که پایتختش بغداد بود می داند و نسبت دادن این سرزمین به سرزمین عراق کنونی محق تر می داند تا نسبت دادن عراق به ایران کنونی. اگر با یک مغول نیز همصحبت شویم ادامه ی حکومت بعد از سلجوقی را حکومتی می داند کاملا مغولی که ایران بخشی از آن تصور به شمار می آید. در حالی که در این خط تاریخی اگر از یک ایرانی کنونی بپرسید ایران چه بوده می گوید ایران دوران درخشانی را گذارنده مانند دوران های : سامانیان، غزنویان، خوارزمشاهیان، صفاریان، آل بویه ،آل زیار ، سلجوقیان ، ایلخانیان ، تیموریان و …در حالی که این حکومت ها در نوع نگاه دیگری تنها بخشی از یک حکومت بزرگ تر است که ایران کنونی جزیی از آن است.
اما مسئله این است که با همه ی تصورات جدیدی که رسانه ها و نهادهای قدرت از “وطن” به مردم بار کرده اند. برای یک معتقد دینی و یک نفر که به دین اسلام باور دارد وطن یک مفهوم عرضی و فرعی است ، از نگاه دینی آن چه مهم است “امت” است نه وطن . اگر مفهوم اوطان به معنای امروزی وجود داشته باشد اتفاقا کاملا مباین و متضاد با سفارش های قرآن کریم و گفتار پیامبر اکرم است . و این تصور “امت واحد” پیش از این در میان مردم مسلمان جهان بیش از این نیرومند بود و نفوذ داشت و به همین خاطر می توان هویت تاریخی سرزمین های اسلامی را یک هویت واحد شمرد وگرنه در غیر این صورت نمی توان تبریزی که مدت ها در حکومت های به ادعای تاریخ نویسان کنونی ایرانی نبود را با شمال و نقاطی از جنوب شرق که در حکومت های متفاوتی قرار داشتند و حتی زبان بومی متفاوتی داشتند را یکپارچه کرد…آن چه این نقاط را یکپارچه می کرد تنها و تنها دین اسلام بود اکنون نیز یک ایرانی کنونی با یک سوری و یک نفر از کاشغر چین احساس نزدیکی بیشتری می کند تا با یک نفر اوکراینی در حالی که کاشغر برای ما بسیار دورتر است ویا این که یک مراکشی از لحاظ فرهنگی از یک روسی به ما بسیار نزدیک تر است.
مراد از این نوشته این است که نشان دهم با گذشت مدت زیادی از تبلیغات های جدید نهادهای قدرت برای نهادینه کردن تصورات جدید از اوطان کنونی هنوز آن چه مردم این ناحیه ها را به هم نزدیک می کند فرهنگ مشترک آن هاست نه مرزهای سیاسی …چهره های مسلمانی که تلاش کردند به ما بیاموزند مفهوم وحدت امت از وطن بسیار مهم تر است وو باید وطن را فدای وحدت امت کرد هنوز زنده اند و شاید اندیشه های آن ها روزی دوباره قدرت نخستین را به دست آورند و یا با قدرتی به مراتب بیشتر با عث یکپارچگی بیشتر این سرزمین ها شوند شخصیت هایی چون : حسن بنا ، سید جمال الدین اسد آبادی، آیت الله بروجردی، علامه طباطبایی ، شیخ شلتوت و …