بسم الله الرحمن الرحیم
پیروی شریعت در مردان طریقت
در سالیان اخیر به پیرویِ ظهورِ به ظاهر اندیشه هایی، که از بدنه ی اصلی دین فاصله داشت ، در میان مردم گریزان از دین و یا دستکم گریزان از شریعت كه به هر دلیلی به سمت مطالعه ی آثار عرفانی و یا ادبی مرتبط می آمدند ،تفکراتی رواج یافت و تفسیر مشترکی میان این جماعت وجود داشت که در این تفسیر مشترک اموری متباین در کنار هم جای می گرفت که به کلی با شریعت در تضاد بود؛ برای مثال آن دسته از مردم می پنداشتند که در عرفا و شاعران بزرگ شراب خوارانی پیدا کرده اند که اهل نمازند و چشم چرانان شهوترانی یافته اند که امیدوار دیدار خدایند . در حافظ کسی را می دیدند که یک شب عارف مسلک است و صبح میگسار ،پناه بر خدا که می پنداشتند به دستی قرآن در دست گرفته و به دست دیگر جام باده. به چهارده روایت قرآن را از حفظ دارد اما در خاطر او جای شاهدان کم سن وسال هیچ گاه خالی نیست. این دست جماعت بی اطلاع از آثار عرفان و شریعت رشد کردند و شايد به پشتوانه ی تصور علمِ کذایی قرن بیستمی که در اوج قدرت خویش قد علم می کرد و هم به پشتوانه ی کسانی که مردم آن ها را مدعی شناخت این عرفان خاص می دانستند تفاسیری شکل گرفت که بیش از هزار و دویست سیصد سال وجود نداشت و ناگهان آنان بدان رسیده بودند.
اما سایه این گمان ها هنوز ممکن است در جماعت باشد و به همین خاطر خلاصه وار با ذکر دلایلی چند به این موضوع پرداخته می شود. پیش از این گفته شد که تصور این افراد از حافظ چون کسی است که شب عارف است وصبح یک لا ابالی از خدا بی خبر، که چگونه می توان مثلا اشعاری مثل : در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم / هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی / سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند و .. را با اشعاری چون : گل آمد گل وزان خوشتر نباشد / زان می عشق کزو پخته شود هر خامی / عیشم مدام است از لعل دلخواه و …در کنار هم نهاد؟ آن ها به ناچار باید دیوان حافظ را تکه تکه کنند و حافظ را فرد پریشان حالی بدانند که چندان از عقل بهره ندارد و به همین خاطر نیز شرح خود آنان شرح آشفته بی معنایی خواهد بود.
به هر حال در این جا نمی خواهیم دوباره به حافظ بپردازیم بلکه مقصود این است که بیان کنیم چرا عارفان بزرگ خود از این افراد رویگردان و حتی شاید بیزار بودند کسانی که پای در راه شریعت محمد صلی الله علیه و آله نمی نهند و در گمان و خیال خویش می پندارند که راه وی دارند.
ابو سعید ابوالخیر می گوید : « و هرچ مى كرديم دران متابع خبر رسول بوديم» از گذشته ی خویش سخن می گوید که هیچ کاری جز پیروی از رسول نمی کرده و همان جا به ما از خود خبر می دهد که «هرچ نبشته بوديم يا شنيده كه مصطفى، عليه السّلام، كرده است يا فرموده آن بجاى آورديم؛ تا كه نبشته بوديم كه در حرب احد پاى سيّد را جراحتى رسيد و بر سر انگشتان پاى ايستاد و اوراد بگزارد كه قدم تمام بر زمين نتوانست نهاد؛ ما بحكم متابعت وى بر سر انگشتان پاى ايستاديم و چهار صد ركعت نماز بگزارديم.»
یعنی ابوسعید می گوید فقط چون خوانده بود یا دانسته بود که پیامبر به خاطر زخمی که در جنگ احد برداشته بر روی انگشت پا ایستاده و نیایش کرده به همین خاطر او به پیروی از رسول بر سر انگشتان چهار صد رکعت نماز خوانده است، و تا این اندازه متابعت شریعت از برخی از خود افرادی که این جماعت اهل شریعت می دانند نیز شاید نیامده باشد. و اضافه می کند که :« همه حركات ظاهر و باطن را بر وفق سنّت راست كرديم چنانك عادت و طبيعت شد» ببینید که این شیخ بزرگ چگونه خود می گوید که به چه کیفیتی به سنت پیامبر پایبند بوده است. بعد از همه ی این ها ابوسعید می گوید : « تا شرع را سپرى نكنى پنداشت پديد نيايد كه پنداشت در دين بود و دين پس از شرع بود. ناكردن كفر است و كردن و ديدن شرك. تو هست و او هست، دو هست شرك بود. خود را از ميان بردار.»
حالا این افراد این گفته ی آخر ابوسعید را بر می دارند در حالی که نه حتی واجبات الهی را انجام می دهند و نه از محرمات دست می کشند می پندارند گفتار ابوسعید را از گذر کردن از شریعت فهمیده اند و آن وقت آن را نفی شریعت نیز می دانند پناه بر خدا از این تفاسیری که شاید بیش از هرچیز ابوسعید را آزرده کند کسی که سرحد مسیر را رسول می دانست و او پیامبری بود که در جمع و تنهایی از نماز و عبادت دست نمی کشید و به همین صورت زیست و یاران او همه و فرزندان او این راه را ادامه دادند تا شریعت برجای ماند در افعال مسلمانان.
ابو سعید می گوید دین پس از شرع است ، یعنی تا زمانی که شریعت را به جای نیاورده ای نمی توانی بگویی دینداری چگونه کسی که متابعت شریعت نبی نمی کند می پندارد مسلمان است حرف ابوسعید این است دین پس از شرع است.
در حکایتی از بوسعید می خوانیم : «هر روز تا شيخ به جماعت حاضر نيامدى، قامت نگفتندى. يك روز نماز پيشين از وقت مى برفت و هيچ جاى شيخ بيرون نمى آمد.» یعنی بدون حضور شیخ جماعت و نماز نمی خواندند و یک روز شیخ بیرون نمی آمد تا این که : «چون شيخ بيرون نيامد نماز پيشين بگزاردند. نماز ديگر ببايست. تا شيخ بيرون آمد عرق بر جبين وى نشسته و تغيّرى در وى ظاهر. سؤال كردند كه «هرگز از شيخ اين ارتكاب نيامده بود و نماز شما از وقت نرفته، سبب چه بود كه نماز پيشين حاضر نيامديت؟»»
یعنی نماز ظهر را خواندند و شیخ را دیدند که بیرون آمد عرق بر پیشانیش بود و ظاهرش تغییر کرده و به او گفتند هیچ وقت نمازت از وقت نرفته بود ، یعنی در وقت نماز خواندنِ شیخ را به او گفتند و حالت همیشگی بوسعید را و اکنون می خواستند بدانند چه شده است و حالا شیخ پاسخ می دهد :
«دنيا آمده بود و دامن من گرفته مى گفت «مدّتى در دنيا مقام كردى و عمرى دراز يافتى هرگز بمن نظر نكردى و از شرف التفات تو محروم بودم و وقت رفتن و هنگام رحلت تو نزديك آمده است هرآينه مى بايد كه مرا حصّتى و نصيبى باشد.» بسيار تكلّف كردم و هر جهدى كه در وسع آمد بجاى آوردم تا مگر از وى [رهايى ياب] م ميسّر نشد تا به ضرورت فرزند مفضّل را بوى دادم تا دست از من بداشت.» بعد از آن خواجه مفضّل را چندان نعمت و ثروت شد كه كس حساب آن ندانست و از منعمان و متنعّمان عهد شد، چنان كه در مدّت حيات نه بستر اطلس بيفكندندى هر شب كه بخفتى، و تجمّل ديگر درخورد اين بودى.
در این جا می بینیم که متن به ما می گوید عمر زیادی از شیخ رفته و دنیا با او سخن گفته وشیخ را در نهایت عمر خویش می بیند و این نمونه ایست از این که بدانیم پایبندی به شریعت در شیخ ابوسعید ابوالخیر همیشه و مستدام بوده است و حتی در نهایت در این لحظه دنیا بر او عرضه شده از دنیا دست کشیده و به نماز بر می گردد و مال و منال دنیا بر کس دیگری عرضه می شود.
در تذکرة الاولياء درباره ی سلطان عارفان می خوانیم که او گفت : «هر كه قرآن بخواند و به جنازه مسلمانان حاضر نشود و به عيادت بيماران نرود و يتيمان را نپرسد و دعوى اين حديث كند، بدانيد كه مدّعى است» یعنی چگونه ممکن است کسی قرآن بخواند وبه سنت رسول که این هاست عمل نکند ، منظور بایزید این است که اعتقاد به قرآن و اعتقاد به پیامبر مستلزم انجام اوامر خدا و پیامبر خداست.
و در همان جا آمده است که :
«نقل است كه او را نشان دادند كه: فلان جاى پيرى است بزرگ. به ديدن او رفت.چون نزديك او رسيد، آن پير آب دهن سوى قبله انداخته بود. در حال بازگشت او را ناديده. گفت: «اگر او را در طريقت قدمى بودى، خلاف شريعت بر وى نرفتى».نقل است كه از خانه او تا مسجد چهل گام بود. هرگز در راه آب دهن نينداخت، حرمت مسجد را.»
یعنی بایزید بسطامی نه به خاطر نماز نخواندن آن پیر و نه به خاطر روزه نگرفتن و یا دروغ و غیبت و ربا و غیره بلکه به خاطر آب دهن انداختن سوی قبله از او برگشت و حتی حاضر به دیدن او نشد یعنی بایزید بسطامی تا این اندازه به شریعت پایبند و به سنت رسول خدا ملتزم بود.
ویا ابراهیم ادهم کیست که ابوحنیفه فقیه رحمة الله عليه درباره او چنین می گوید که : «سيّدنا ابراهيم ادهم». گفتند: «او اين سيادت به چه يافت». گفت: «بدان كه دايم به خداوند- تعالى- مشغول بود و ما به كارهاى ديگر».
و همچنین آمده که از ابراهيم پرسيدند كه: «از چيست كه خداوند- تعالى- فرموده است: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؟ مى خوانيم و اجابت نمى آيد» یعنی با این كه خدا گفته مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم چرا ما می خوانیم و اجابتمان نمی کند و ابراهیم پاسخ می دهد که «از بهر آن كه خداى را- تعالى و تقدّس- مى دانيد و طاعتش نمى داريد. و رسول وى را مى شناسيد و متابعت سنّت وى نمى كنيد و قرآن مى خوانيد و بدان عمل نمى نماييد…» و این ابتدای سخن اوست که دلایل عدم استجابت را می گوید و اول نبود طاعت خدا و سنت رسول است و این اصلیست که ابراهیم ادهم رحمة الله عليه نه تنها از آن غافل نیست بلکه عمر خویش در آن ها گذاشته است.
و ابوالحسن خرقانی می گوید : «علما گويند كه: ما وارثان رسوليم. رسول را وارث ماايم كه آنچه رسول بود بعضى ما داريم. رسول درويشى اختيار كرد و درويشى اختيار ماست. با سخاوت بود و با خلق نيكو بود و بى خيانت بود، با ديدار بود، رهنماى خلق بود، بى طمع بود، شر و خير از خداوند ديد، با خلقش غشّ نبود، اسير وقت نبود، هر چه خلق از او بترسند نترسيد، و هر چه خلق بدو اميد دارند او نداشت، به هيچ غرّه نبود، و اين جمله صفات جوانمردان است. رسول- عليه السلام- دريايى بود بى حد كه اگر قطره يى از آن بيرون آيد همه عالم و آفريده غرق شود. در اين قافله كه ماييم، مقدمه حق است، آخرش مصطفى است، بر قفا صحابه اند، خنك آنها كه در اين قافله اند و جان هاشان با يكديگر پيوسته است كه جان بو الحسن را هيچ آفريده پيوند نكرد»
یعنی مراد این است که نهایت این راه رسیدن به مصطفی صلی الله علیه وسلم است و ابتدای راه انجام مو به موی شریعت است که
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
پیر واقعی که پیامبر است هر چه که بگوید حق است و عارفان بزرگ همه نگاهشان به او بود که در قرآن خداوند او را الگوی نیکو نامیده بود ، آن ها می دانستند که پیامبر از اعمال چیزی فرو نمی کاهید و از محرمات چیزی به خود نمی بست و او قرآنی بود در ظاهر انسان و هرچه قرآن می گفت در محمد صلی الله علیه و سلم دیده می شد و هرچه محمد می گفت یاران و فرزندان او عمل می کردند تا این که عارفان آن را دریافتند. و عارفان به معنای اعمال و مقصود سنت پیامبر نظر داشتند و مقصود و معنای اعمال بدون اعمال ممکن نیست.
بدون پذیرش عباداتی چون نماز و انجام آن ها چگونه یک نفر در اسرار آن ها این چنین ژرف نظر می کند و می نویسد چون عین القضات همدانی و چگونه عارفانی که کوچک ترین افعالشان بر اساس سنت پیامبر بود واجبات دین را ترک کنند؟ می توان گفت که بیش از هر چیز نادانی در قالب دانش در دوران های اخیر آفت چهره ی بزرگان دین شده است.
حتی اگر به کتاب های عرفانی چون کشف المحجوب و تذكرة الاوليای عطار نظر بیندازید می بینید که این قرابت بی اندازه ی شریعت وطریقت در آن ها قابل کمترین مناقشه نیست در کشف المحجوب کتاب از ذکر صحابه و تابعین آغاز می شود و عطار کتابش را از ذکر امام جعفر صادق و تابعین می آغازد و نام امامان فقهی مانند بوحنیفه و شافعی و احمد حنبل را بی هیچ مرزی در کنار نام بایزید و ابراهیم ادهم و رابعه می آورد.
این امور نشان می دهد که مرزهای خیالی برساخته جهال امروزین نه جایی در نوشته ها دارد و نه جایی در اعمال ، نه جایی در فقه و نه عرفان نه شریعت و نه طریقت ، ان شاء الله اين امور نيز چون حبابی ناچیز از میان می رود و آن چه باقی می ماند دریای عظیم شریعت و طریقت است.
در نهایت کلام، سخن یکی از بزرگان و سرآمدان عرفان و طریقت یعنی جنید بغدادی را می آوریم که ترک اعمال از کسانی که اهل معرفت شمرده می شوند را از گناهان کبیره ناپسندتر می بیند و این جاست که مرز میان اهل معرفت راستین و اهل معرفت دروغین نمایان می شود :
«کسی به نزدیک جنید آمد و گفت از اهل معرفت گروهی اند که ترک اعمال بگویند جنید گفت.. این به نزدیک من بزرگست و آن کس که دزدی کند و زنا.. حال او نزدیک من نیکوتر از حال آن کس که او این گوید و عارفان به خدای کارها از خدای فراگیرند و رجوع با خدای کنند.. و اگر من به هزار سال بزیم، از اعمال یک ذره کم نکنم.»
——
نقل قول ها از کتب زیر برگرفته شده است :
ابو روح، لطف الله بن ابى سعيد، حالات و سخنان ابوسعيد ابو الخير، ۱جلد، الياس ميرزا بوراغانسكى – بطرزبورغ (سن پطرز بورگ)، چاپ: اول، ۱۸۹۹ م.
فريد الدين عطار نيشابورى، تذكره الأولياء، ۲جلد، مطبعه ليدن – ليدن، چاپ: اول، ۱۹۰۵ م.
ابوالقاسم عبد الكريم القشيرى/ابوعلى عثمانى، رساله قشيريه(ترجمه)، ۱جلد، نشر علمى و فرهنگى – تهران، چاپ: چهارم، ۱۳۷۴٫
نقل قول های کتب برگرفته شده از مجموعه عرفان نرم افزارهای نور