بسم الله الرحمن الرحیم
آزادی در دین
آیا یک انسان می تواند تابع عقل و اراده دیگری باشد؟
آزادی ارزشی است که در طول تاریخ چه بسا انسان های آزاده ای که به خاطر آن کشته شدند و در بند دیگرانی که می پنداشتند می توانند اراده خود را بر دیگری حاکم کنند گرفتار آمدند. این تصور که یکی می تواند اراده خود را بر دیگری حاکم کند از این اندیشه پنهان یا آشکار بر می خیزد که او دارای حقی است ورای انسان های دیگر برای تغییر اراده آن انسان ها ، حال آن که نه با عقل منطقی- فلسفی می توان چنین چیزی را اثبات کرد که یکی دارای عقل بیشتر از کسی دیگر است یا در فهم متنی بر دیگری ذاتا برتری دارد یا اراده او می تواند برتر از اراده دیگری باشد و نه در متون دینی نیز چنین حق اعمال اراده ای دیده می شود و هیچ پیامبری حتی با این که حقانیت خود را از خدا می گرفت بر اراده دیگری نتوانست حاکم شود بلکه خدا به او اجازه نداد تا بر اراده دیگری حاکم شود و مسئله این است که خدا نگفت تو بر اراده دیگری حاکم نشو بلکه گفت تو بر او حاکم نیستی و این یعنی ذاتا اراده ها و عقول در انسان ها تحت عقول و اراده دیگری در نمی آید و این همان چیزی است که عقل منطقی-فلسفی یعنی عقل محض غیر تجربی نیز مستقلا به آن می رسد.
حال با تحلیل متن دینی به انواع آزادی در دین می پردازیم اما پیش از آن یادآوری دو مبنای عقلی نظری می تواند برای فهم این آیات سودمند باشد: اول آن که قرآن کلام خداست و زمانمند و مکانمند نیست و اگر آیه ای مختص به زمانی خاص شمرده شود نیازی به حضور در قرآن برای همه زمان ها نخواهد داشت و دوم این که بر اساس منطق و صریح متن قرآن که « همانا گمان ذره ای نسبت به حق بی نیاز نمی کند» و « و بهره ای از علم ندارند و جز گمان نمی برند» امری که به درجه ی یقینی نرسیده باشد نمی تواند به هیچ عنوان مفید علم باشد و نمی توان بر اساس آن استدلال کرد و همچنین ایمان به قرآن نیز امری تاریخی نیست یعنی کسی نمی تواند بگوید چون قرآن از اخباری متواتر آمده به آن ایمان دارد بلکه ایمان به متن حاضر قرآن در دست هر بشری است که دلایل الهی بودن آن در نص قرآن هیچ گاه صحیح بودن سند تاریخی یا روایی دانسته نشده بلکه عدم اختلاف و .. و در واقع خود متن به هم پیوسته ی قرآن است که هیچ خبر دیگری در این جا نمی تواند با آن قابل مقایسه باشد حتی اخبار متواتر تاریخی .
اما نخستین آیات بر اساس ترتیب، که بررسی می شود دو آیه ۱۱۱ و ۱۱۲ از سوره بقره است که
وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ /بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
و گفتند به بهشت وارد نمی شود جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد بگو برهانتان را بیاورید اگر راستگو هستید / بله هر که روی خویش را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد پس برای او نزد پروردگارش پاداشی است و نه ترسی بر آنان است و نه غم می خورند
دو نکته در این آیه است که آن ها را با بحث ما پیوند می دهد اولین نکته این است که هر گروهی خود را برتر از دیگری می داند و این دو گروه یهود و مسیحی مسلما اسلام نیاورده اند هیچ مقابله ای جز با برهان خداوند برای آن ها در نظر نگرفته است و این تایید کننده همین امر است که در عقل و اراده کسی را بر دیگری برتری نیست با این که حرف، حرفی صحیح شمرده نشده اجبار به هیچ امری دیده نمی شود و تنها خداوند از آن ها برهان می خواهد و دلیل عقلی نیز همان طور که می دانیم نمی تواند این باشد که تجربه چه گفته یا فلانی چه گفته و …باید مقدماتی داشته باشد که ضرورتا ما را به نتیجه می رساند پس وقتی بحثی خارج از دین با برهان گره می خورد مسلما بحث درون دینی اولی تر است که به جای بند و قتل و … پاسخ برهان با برهان باشد و پاسخ سخن با سخن.
مسئله ی دیگری که وجود دارد خداوند، دینِ هیچ کدام را نفی و رد نمی کند بلکه می گوید آن کس به تمامی تسلیم خدا باشد در حالی که نیکوکار است مزد او را می دهد و در آیات پیشین نیز گفته بود که هر کس از یهود و مسیحی و حتی صابئین به خدا ایمان داشته باشد و به روز قیامت و عمل صالح انجام دهد پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه می ترسند و نه اندوه می برند ( آیه ۶۲) که این آیه چندین بار در قرآن در جایگاه های متفاوتی تکرار شده و با توجه به مبانی نظری که گفته شد محال است این آیه مربوط به زمان و مکان خاصی باشد.
این مسئله در آیه ۲۰ سوره آل عمران خود را به وجهی دیگر نشان می دهد جایی که خدا می گوید :
فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
و اگر با تو محاجه کردند ( به معنای این که حجتی آوردند و از تو طلب حجت کردند یا جدال کردند) پس بگو روی خود را تسلیم خدا کردم و هر که از من پیروی کند، و بگو به کسانی که کتاب به آنان داده شده و بی سوادان آیا تسلیم شدید پس اگر تسلیم شدند هدایت یافتند و اگر روی برگرداندند پس بر تو جز رساندن نیست و خدا بر بندگان بیناست
در اینجا به وضوح بر پیامبر جز ابلاغ پیام هیچ رسالتی نیست و پیامبر را خداوند نگفته که باید بر اراده آنان حکمفرما شوی حتی بر اراده بی سوادان چرا که فقط وظیفه تو این است که پیام را برسانی . این نکته مهمی است که بی سواد و با سواد در اینجا مشترکند و کسی نمی تواند ادعا کند که چون فلانی بی سواد است می توان بر عقل و اراده ی او حاکم شد چون هر انسانی به مثابه انسان از عقل برخوردار است و دارای اراده ای آزاد ، حتی پیامبر نمی تواند اراده ی او را تحت تسلط خویشتن آورد چه برسد به دیگران. و در آیه ۶۴ باز هم همین مسئله می آید به این صورت که :
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی کلمه ای که میان ما یکسان است که جز خدا کسی را نپرستیم و با او شریکی قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را اربابی جدای از خدا قرار ندهد پس اگر رو گرداندند بگویید شهادت دهید که ما مسلمانیم.
در این آیه نیز نکات قابل تاملی است و از آن جمله اینکه پیامبر در اینجا به اهل کتاب نمی گوید که پیامبری مرا تصدیق کنید بلکه برای وحدت، آن امر مشترک میان امت ها را مورد تاکید قرار می دهد که این خود احترام به این است که آنان عقیده خود را مبتنی بر کتاب خود داشته باشند و در اصول اساسی مشترک با هم متفق باشند و در همین اصول یک اصل این است که کسی کس دیگری را ارباب خویش قرار ندهد و این درست به معنای این است که عقل و اراده خود را تابع دیگری نکند وگرنه ارباب چه معنای دیگری می تواند غیر از این داشته باشد که بی معنا نباشد ؟ و در آیه ۷۹ آل عمران این مورد دقیق تر بیان می شود که :
مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
بر بشری نیست که خدا به او کتاب و حکم و نبوت دهد آن گاه بگوید به مردم که بندگان من جدای از خدا باشید بلکه مردانی الهی باشید برای آن که کتاب یاد می دادید و درس می آموختید
در این ایه به وضوح بنده بودن برای پیامبر هم انکار می شود و پیامبر هم حق ندارد دیگران را بنده خود کند چه رسد به دیگری و بندگی به معنای سجده کردن نیست که این ساده لوحانه به نظر می رسد بلکه به معنای این است که انسان آزاد مستقل که ذاتا خردمند است قوه عقل خود را و اراده خود را که چیزی جز این دو نیست تابع دیگری کند و این دو از ذات خود جدا شوند و معنای انسانی فرد از میان برود و آن که کتاب را به دیگری می گوید نیز نمی تواند بدون دلیل متقن عقلی این امر را به او بگوید چرا که در این صورت از او خواسته بی هیچ دلیلی خود را تابع و بنده دیگری کند
وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
و در این آیه که پس از همان آیه می آید می گوید : « و فرمان نداده به شما که فرشتگان و پیامبران را ارباب قرار دهید آیا به شما بعد از این که مسلمان شدید فرمان کفر می دهد»
چگونه می توان پیامبری را ارباب قرار داد یا نداد ؟ و این جز از این دریچه که عقل و اراده خود را به او واگذار کنیم معنایی نمی تواند بگیرد و عقل و اراده انسان تنها از خداست و نسبت با انسان ها و موجودات دیگر مستقل است.
همچنین است این پندار که از دین برگشته باید کشته شود که جایی در قرآن ندارد و از احکام گمانی است و از این احکام گمانی کم نیست که گمان نیز ما را ذره ای به حق و یقین نزدیک نمی کند و خدا می گوید در آیه ۵۴ سوره مائده که :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
ای کسانی که ایمان آوردید اگر از شما کسی از دینش برگشت پس خدا قومی را خواهد آورد که آن ها را دوست بدارد و آن ها نیز او را دوست بدارند ، فروتن بر مومنان باشند و سخت بر کافران در راه خدا جهاد می کنند و سرزنش سرزنشگری نمی ترسند این فضل خداست که آن را به هر که بخواهد می دهد و خدا واسع فضل و داناست.
در این آیه، تنها بحث بحث عشق است ، بحث این است که عاشق بر نمی گردد و اگر شما بر گشتید خدا قوم دیگری را می آورد وعده کشتن او در هیچ جای قرآن نیست و هیچ امر یقینی پشتوانه این امر نیست خدا نیز در اینجا اراده او را انکار نمی کند و تنها می گوید که به خاطر عشق گروه دیگری می آورد که عاشقش باشند و این نسبتی با آن امر کشتن و قتل مرتد ندارد و آن نیز مخالف اراده ی آزاد انسان است. و همچنین این امر مخالف سازگاری آیات است می دانیم که در سوره بقره آمده ست « هیچ اجباری در دین نیست و راه رشد و گمراهی بی شک معلوم شده» اگر این اجبار در گرویدن نیست چرا باید کسی که از خانواده ای مسلمان زاده می شود این اجبار را داشته باشد حال آن که اصول دین و اعتقاد با اینکه انسان خود را تابع اراده دیگری و عقل دیگری کند به دست نمی آید ؟ اگر پیامبر مطابق قرآن جز بیان رسالت هیچ ماموریتی ندارد و به وضوح قرآن این را گفته چرا باید به اجبار هدایت و گمراهی انسان ها را اراده کند همان گونه که در ایه ۹۹ سوره مائده تکرار می کند که :
مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ
و بر پیامبر جز رساندن نیست و خدا می داند آن چه آشکار می کنید و پنهان می دارید
و در آیه ۳۵ سوره انعام نیز خداوند به وضوح می گوید که بر پیامبر کاری بر نمی آید در اینکه کسی را هدایت یا گمراه کند :
وَإِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ
و اگر روی گردانی آن ها بر تو گران می آید پس اگر می توانی راهی زیر زمین یا نردبانی در آسمان بجوی و برایشان نشانه ای بیاور و اگر خدا می خواست آن ها را بر هدایت جمع می کرد پس از جاهلان نباش
در اینجا حتی خدا برحذر می دارد پیامبر را که از روی گردانی مردم اندوهگین شود و بر او این امر گران آید و می گوید که تو نمی توانی آنان را هدایت کنی چون خدا نمی خواهد اراده ی توی پیامبر بر آن ها حاکم نیست و تنها اراده ی خداست که بر بندگان حاکم است پس وقتی اراده پیامبر بر بندگان حاکم نیست چگونه اراده بشر دیگری بتواند حاکم باشد ؟
و همچنین در آیه ۱۳۵ سوره انعام باز هم آزادی عمل به وضوح به منکران داده می شود :
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
بگو ای قوم هرچه می توانید بکنید من کارم را می کنم پس خواهید دانست چه کسی عاقبت نیکو برایش است همانا او ستمکاران را رستگار نمی کند
در اینجا نیز فقط پیامبر وعده می دهد و آن ها را رها می کند تا هرکاری می خواهند انجام دهند اما از سخن نمی نشیند و به گفته مولانا
نوح نهصد سال دعوت می نمود
دم به دم انکار قومش می فزود
هیچ از گفتن عنان واپس کشید
هیچ اندر غار خاموشی خزید
وظیفه پیامبران رساندن پیام بود و گفتن اینکه راه کدام است اراده دیگری را نه می توانستند و نه خدا به آن ها حق داده بود و نه ذاتا هیچ انسانی دارای این قوه است که بتواند تحت حکومت قهری خود درآورد جز آن زمان که دیگری بر روی آن ها شمشیر می کشید و اتفاقا زمانی که آزادی دینی آنان را می گرفت یعنی هنگامی که گروهی مومنان را از دینشان باز می داشت و آزادی آنان را از آن ها می گرفت آن ها برای به دست آوردن آزادی دینی یا آزادی اقتصادی و انواع آزادی بود که خدا به آن ها اجازه جنگ داد و در آیات جنگ نیز که بحث آن مفصل است می بینیم که خداوند می گوید آن گاه که آنان از تعدی دست کشیدند شما نیز دست بکشید در سوره توبه این همه آیات جنگ را می بینیم که آن هم با معنای گفته شده برای انسجام قرآن باید دیده شود و این آیه عظیم را از نظر نمی گذرانیم که :
وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ
و اگر یکی از مشرکین از تو پناه خواست اورا پناه ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مامنش برسان این برای آن است که آن ها قومی هستند که نمی دانند
چه زیبا خداوند درباره مشرکی به ما می گوید و به پیامبرش در سوره ای که آن چنان سخت به آن ها می تازد که اگر مشرکی از تو پناه خواست باید پناهش دهی و نه تنها این بلکه بعد از این که حرف تو را شنید او را به مامنش برسانی به جایی که امنیت داشته باشد به محل امن مشرک او را باید برسانی آیا بزرگ تر از این آیه برای به رسمیت شناختن اراده یک انسان می توان یافت ؟ با این آیه چگونه می توان سلطه یک اراده بر اراده دیگری را توجیه کرد ؟ آیا راهی باقی می ماند ؟
و در سوره ی حجر می گوید ماموریت خود را برسان و از مشرکان روی بگردان و ما تو را نسبت به مسخره کنندگان کافی هستیم . آیا می گوید که آن ها را بازدار ؟ یا به قتل برسان چون تو را مسخره می کنند ؟ یا آیا یاران تو بر آن ها بشورند ؟ حتی می گوید ما می دانیم که دلت از آن چه آن ها می گویند به تنگ می آید تو سبحان پروردگارت را بکن و از سجده کنان باش ..آیا این ادبیات و این نوع سخن با حکم بر اراده ی دیگری سلطه داشتن سازگاری دارد ؟ به نظر نمی رسد بتوان این ها را هم سازگار کرد.
و همچنین در آیه ۲۱ سوره جن به وضوح هرچه تمام تر می گوید :
قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا
بگو من مالک سود و زیان شما نیستم
یعنی من نمی توانم باعث هدایت و زیان شما شوم و به شما سودی یا هدایتی برسانم و در دو آیه بعد می گوید إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ جز رسالتی و پیامی از خدا ، وقتی خدا بارها در قرآن با حرف «الا» عمل پیامبر را محصور به رساندن پیام می کند و به این روشنی نیز بر آن تاکید کرده چگونه می توان قائل شد که پیامبر اراده دیگری را باید تحت سلطه در آورد؟ و اگر پناه بر خدا حرف فصیح ترین و بلیغ ترین موجود که خداست نیازمند این گرداندن های امروزی است حرف این به مثل مفسران، نیازمند تفسیر نیست؟ قرآن در خود کتاب، خود را بارها آسان و آشکار خوانده و این آیات نیز بر هر انسانی می تواند عرضه شود و هیچ انسانی نمی تواند عقل و اراده خود را به حکم عقل و قرآن بر دیگری غالب کند و در نهایت همه این مباحث به این آیه سوره غاشیه خواهد رسید که
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ / لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ
پس پند ده که تو تنها پند دهنده ای ، بر آن ها سیطره ای نداری
آیا می توان این متن را خلاصه تر ساده تر و شیواتر از این دو آیه بیان کرد؟
عقل و اراده هر انسانی از انسان دیگری مستقل است و به همین معنا آزاد است وگرنه از این نظر که عقل و اراده انسان تابع اراده مطلق الهی است نمی توان به آن نسبت آزادی داد که این بحث مفصل دیگری است اما در این شکی نیست که بر اساس مبانی عقل و دین یقینی انسان نسبت به انسان دیگر آزاد است تا زمانی که آزادی دیگری را به بند نکشیده و عقل و اراده دیگری را به سلطه درنیاورده است. در اقتصاد نیز چنین است که می طلبد بحث دیگری با تفصیل راجع به آن گفته شود اما بر اساس همین مبانی هیچ کس نمی تواند یا هیچ نهادی در اقتصاد اراده خود را حاکم کند در دین اسلام به وضوح جز زکات و خمس امر واجب دیگری در زمینه اقتصادی وجود ندارد و حتی در ربا نیز حدی نیست اگرچه از بزرگ ترین گناهانی است که قرآن به آن اشاره می کند و اسلاف بانک های امروزی را محارب با خدا و پیامبرش می داند و وعده دوزخ جاویدان به آن ها می دهد با این حال جایی نمی بینیم که به قهر و جبر و حد مانع رباخوار شود اگرچه رباخواران سابق در ساختار ربوی بانکداری امروزی قرار نداشتند. از این دریچه اقتصاد در دین اسلام یکی از آزادترین اقتصادهای ممکن است که بازار در آن به طبیعت خود عمل می کند و دخالت دولت و یا اراده خارج از بازار به هیچ عنوان مورد تایید خدا قرار نگرفته است . مبحث دیگری که وجود دارد این است که اگر اراده انسان غیر از اراده خدا فرمانروای دیگری داشته باشد و یا عقل انسان تابع غیر خدا شود مگر این همان ربوبیتی نیست که خدا درباره اقوام پیشین می گوید و بیان می کند که آن ها روحانیون و دانشمندان و پیامبران خود را رب خود قرار دادند ؟ پس در واقع در مرتبه ی بالاتر نه تنها خدا استقلال عقل و اراده را به هر انسانی می دهد بلکه خلاف آن را مطابق شرک می داند و این مسئله بسیار مهلک و بزرگی است. بر این اساس و در نهایت هیچ انسانی در هیچ مکان و زمانی و از هیچ جهتی نمی تواند خود را نسبت به انسان دیگر دارای اراده برتر و یا عقل برتر بشمارد و تنها خداست که نسبت به انسان دارای این ویژگی است.
بسیار آموختنی و مغز بود،استادجان