بسم الله الرحمن الرحیم
همزیستی دینی در اسلام …صحابه زنی مسیحی را در مکه تشییع میکنند و اعتراضاتی مشترک قرآن ، انجیل و تورات را برمیافرازد.
نویسنده: محمد المختار ولد احمد
منتشر شده در الجزیرة
مقدمه مترجم:
تحقیق دربارهی تاریخ همزیستی با ادیان دیگر در اسلام در جهان امروز، پژوهشی ارزشمند است که نویسنده عرب بدان اقدام کرده ،جهانی که مسلمانان فلسطین با خاموشی و تائید مرفهترین و امنترین کشورهای دنیا به مهاجرت اجباری وادارشده ، از کار بیکار شدند، خانههایشان ویران ، زمینهایشان در برابر چشمشان اشغال شد و حتی هنوز با شهرکسازیها اشغال میشود درحالیکه دریغ از كسي كه در غرب و شرق مرفه و متمدن درباره این حجم از ستم سخنی بگوید چه رسد به آنکه کلامی به حد ظلم ناانسانی اتفاق افتاده و در حال اتفاق در آنجا باشد. آنها دیگر باورمندان ارزشمند جهان گذشته نیستند چراکه تحت تأثیر یکسانسازیهای بیرحمانه بهاصطلاح تمدنی هستند که برایش هیچچیز مهم نیست جز قوای حیوانی و این سوی ناانسانی انسان. اگرچه نمیتوان انکار کرد که امکان وجود اشخاصی باورمند به اخلاق و دین هنوز امکانی دور از ذهن نیست ولی بااینحال این حجم ناانسانی زیستن نیز غریب است.
و سخن گفتن از تاریخ همزیستی این دین، ارزشمند است در جهانی که در آن گروهگروه مسلمانان یک کشور را قتلعام میکنند ، میسوزانند (میانمار)و گروهی دیگر را وادار میکنند تا از اعمال دینی خویش دست بکشند(چین) و گروه دیگری را نیز به خاطر تبعیض نژادی سرکوب کرده و به فکر تغییر ترکیب دینیاند (هند). در جهانی که سخن گفتن از جعل اسرائیل ممکن است خطرساز باشد درحالیکه برای ما، نام این ناکشور را بر زبان آوردن شرمآور است چه رسد به پذیرش چنین امر ستم ناک و سهم ناکی.
در این حالت بسیار دردناکانه است که میبینیم در درون خود این دین گروههایی برمیخیزند و گونهای ستیزه داخلی را هواداری میکنند، ستیزهای که موردحمایت همان ستمکاران است و ساخته و پرداخته تندروان جبهههای مذهبی که از بدنه اسلام به دورند . یعنی تندروانی در دل مذاهب که از دین واحد الهی فاصله گرفته و در کنار آن رفتارهای شرمآور جای میگیرند. درحالیکه حجم انبوه احادیث مشترک و اعتقادات مشترک را ندیده گرفته و به فرعیات مختلف چسبیدهاند و این اختلافها نیز جز پیروی از هوای نفس چیزی نبوده است ، بهجای آنکه مانند بزرگان خویش بزرگان فرقه دیگر را احترام بگذارند زبان به ناسزا گشودهاند.فارغ از اینکه امامان آن ها قرین بودند امروز به دو سر یک طیف تبدیلشدهاند ، چه بر سر این ملت آمده است ؟ امامان مذاهب مختلف امروزی یار بودند در صحبت و دانش همنشین بودند ، در دل باهم بودند و هیچ سخنی به غیر آن از آنها سر نزده است ولی اکنون اختلاف طلبان میخواهند به انکار شواهد برخیزند و هوای نفس خویش را شاهد خود گیرند و این برای امتی که خدا واحد خواسته است عملی شرمآور است.
اگرچه تاریخ بهخودیخود در مقام یک علم معرفت بخش نیست و حتی به خرافات و اسطوره میماند(رجوع شود به سلسله مطالب : چرا علوم معرفت بخش نیستند؟) ، اما اگر ملاکی برای غربال انبوه دادههای آن وجود داشته باشد یا دریچهای که از آن بتوان به تاریخ نگریست آنگاه اوضاع متفاوت است که البته هر علمی نیز چنین خاصیتی دارد. برای یک مسلمان آیا معیاری بالاتر از قرآن وجود دارد؟ کافی است بیاعتباری تاریخ را در برابر فرمان خداوند به توحید و یگانگی بگذاریم و از دریچه قرآن به هستی و تاریخ جهان نگاه کنیم تا آنگاه همهی دشمنیها، نفرتها، ناسزاها و اختلافهای درون دینی رخت بربندد تا بر این پله ایستاده همزیستی با ادیان دیگر را مقصد خویش قرار دهیم. کافی است هر امر اختلافبرانگیزی که یک دادهی تاریخی است را به زبالهدان تاریخ بیندازیم و همینقدر به تاریخ اعتبار دهیم که قرآن اعتبار داده است ، تاریخ بهعنوان تجربهی امر اخلاقی و مبتنی بر حکمت. یعنی تاریخ را چون حکایتی ببینیم در تائید عقل نه بنیانی برای نتیجه عقلی.
آیا قرآن پس از بیان داستانهای گذشتگان دستور میدهد که بروید و در این داستان تحقیق کنید ببینید درست است یا نه؟ ملاکی برای تحقیق نیست ما میپذیریم چون خدا گفته است و خدا ما را به این بیابان موحش تحقیق در دادهی تاریخی نینداخته و در این صحرا سرگردان نکرده که تاریخ بهعنوان یک علم اعتباری ندارد. بلکه رویکرد قرآن این است که میگوید در آنها تدبر کنید و از آنها حکمت بیاموزید و پند بگیرید. حالا ما تاریخ را نگاه میکنیم اما تاریخ را اصل قرار نمیدهیم ، که البته تاریخ اسلام به شیوه کسانی چون طبری بهمراتب از علم تاریخ به معنای عام آن محکمتر است چراکه سلسله رجال و اعتبار آنها را میتوان در آن بررسی کرد و شخصیت آنها را از دیده گذراند و اگر دلیلی بر ضعف آن باشد حرفش را باور نکرد، وسواسی که در هیچ تاریخ دیگری قابلمشاهده نیست. بااینحال این تاریخ نیز اگر مخالف با قرآن باشد رنگ میبازد.منظور از علم تاریخ نظریاتی است که تخیل انسان در آن سهمی وسیع دارد و داده های تاریخ ماده ی این تخیلند.
ولی در علم حدیث به خاطر این وجه تمایزها یعنی معلوم بودن سلسله گویندهها و صحت اعتقاد و حافظهی آنها و …اگر به چندین طریق حدیثی به پیامبر علیه الصلاة والسلام برسد در آن صورت آن حدیث متواتر، و از دایرهی علم خارج میشود و به حقیقت میپیوندد ، همانطور که آن بزرگ گفت ، اگر کسی به همدان نرفته باشد در وجود شهر همدان شک نمیکند ، اگرچه همدان را ندیده باشد ، چراکه دربارهی آن به تواتر شنیده است و به وجود همدان یقین دارد حال چه برسد به اینکه انسانی معتمد آن را گفته باشد ، در سلسلهی احادیث صحیح ما رجال و مردانی داریم که شنیدن از یکی از آنان از شنیدن از گروهی از مردم باورپذیرتر است. پس حتی اگر خبر واحدی از انسان هایی با باور صحیح و ملاک های علم حدیث به ما برسد ما آن را انکار نمیکنیم.چگونه میتوان به کسانی که زندگی خویش را وقف جستن و علم اندوختن به خاطر دین الهی کردهاند تهمت ناروای دروغ و دشمنی زد ، خداوند ما را از این کار بر حذر میدارد و این حتی در دین ما گناه به شمار میآید.
درنتیجه علم حدیث از این نظر با علم تاریخ به معنای شاخهای که در آن دادههایی گرد میآید و ذهن، این دادهها را سامان میدهد تا نظریهای برسازد متفاوت است ، برای مثال وقتی دربارهی وجود شاهعباس صحبت میکنیم کسی شکی ندارد که شاهعباسی بوده است ولی وقتی دربارهی انگیزه شاهعباس از ساخت مسجد شیخ لطفالله صحبت میکنیم دادهی کافی نداریم و به همین خاطر نیازمند ساخت نظریهایم و در اینجاست که علم تاریخ آغاز میشود. حالا در تاریخ اسلام نیز چنین چیزهایی میبینیم ، شاید بیشتر اختلافهایی که اکنون وجود دارد برخاسته از این علم تاریخ است که اعتماد به آن نابخردانه است اما اشتراکها معمولاً خبر متواتر است آنهم از بزرگان دین که از دایرهی علم خارج میشود. یعنی چگونه میشود سخن نزدیکان پیامبر را باور نکرد؟ و چگونه میتوان به آنکسانی که عمر خویش را درراه دین صرف کردهاند تهمت ناروا زد؟.
در این نوشته نیز ما بهحکم اعتماد به نویسندگانی که خود شاهد بودهاند و نویسندگانی که شاید شاهدان را دیدهاند حرفها را میپذیریم و یا دستکم بدانها تهمت ناروا نمیزنیم که خداوند فرمود :” يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ” یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی خبری برایتان آورد آن را روشن کنید ، دربارهاش تحقیق کنید که بتوانید درست و غلط آن را تشخیص دهید . ما حق نداریم نویسندگان و عالمان باورمند به دین خدا و اهل اطاعت الهی را فاسق بشماریم این گناه بزرگی است و اعتماد به آنها هیچ جای نکوهشی در دین ندارد و در نه در برابر عقل ، اما اعتماد کردن به دادههای گنگ تاریخی و آنان که در امت اختلاف میافکنند هم مورد نکوهش قرآن و دین است و هم مورد نکوهش عقل.. اما تحقیق درباره ی شخصیت نویسندگان مذکور در متن به عهده ی خواننده خواهد بود تا با جستجویی برخویش معلوم کند که درباره ی آن نویسنده چه گفته اند، اگر چه در یک جا نویسنده از جرح یکی از نویسندگانی که نامش را آورده سخن می گوید(جرح اصطلاحی است در علم رجال و بررسی راویان حدیث که نشان دهنده این است که از فرد مورد نظر بدی گفته شده ، او مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است ) اما به هر حال کار نویسنده پرداختن به شخصیت رجال و راویان نیست. در نتیجه مخاطب در برابر نویسنده فاسق باید خبر او را بررسی کند و صرف گفتن او را باور نکند و درباره غیر آن هیچ نیازی به بررسی خبر نیست و مخاطب باید به راوی دوم که این فرد از آن نقل کرده بپردازد و ببیند او فردی فاسق هست یا نه و همینطور تا برسد به آن کسی که از نبی صلوات الله علیه و آله نقل حدیث کرده است .( و مسائل دیگر علم رجال و حدیث که مورد نظر این نوشته نیست)مسئله این است که بدون اثبات شدن فسق کسی بر یک نفر دیگر حق ندارد در میان امت اختلاف افکنده و به وسیله رد اخبار اولیاء و رسول علیه الصلاة والسلام ، اخبار را ندیده گرفته و از کنار آن بگذرد.
و مسئله این است که اختلاف در وحدت امت به هر روشی مخالف اصل و دستور قرآن است ، و وحدت امت مانند نماز وزکات واجب الهی است و چه بیخردانه است که کسی دین را متوقف بر تاریخ کند تا در دین اختلاف بیندازد چه او نمیداند که بر آب خانه ساخته است و این خانه محکومبه ویرانی است.
وحدت امت در درون خویش و با ادیان دیگر در یک کشور واحد آرمانی است که نهتنها غیرممکن نیست بلکه پیشازاین نیز وجود داشته است اما رفتار باورمندان یک دین هیچگاه نشاندهنده اصل آن دین نیست و اگر اینچنین بود پیامبرعلیه الصلاة والسلام میبایست دین یهود و مسیحیت را انکار میکرد درحالیکه اصل الهی بودن آنها بارها در قرآن ذکرشده و قرآن را مصدق ادیان گذشته ، درحالیکه رفتار باورمندان را رفتاری مخالف متن الهی میداند ، امری که اکنون نیز جای بسی تأسف است که شاهد آنیم ، ربا ، رشوه و حرامخواری، غیبت ، دروغ، تجسس و سوءظن و بسی رفتار غیراخلاقی ، و خاموشی مردم در برابر ستم و گناهان بزرگ که خلاف طریق قرآن، انبیا و اولیاست انسان را از مسیر اصلی دین حقیقی دور میکند . در این نوشته شاهد آنیم که چگونه باورمندان ادیان مختلف در امت اسلام باهم زیستند ، به هم عشق ورزیدند ، علیه ستم شوریدند و در کنار هم به درگاه خدا دعا کردند . امید آنکه این رفتارهایی که بود دوباره در باورمندان مذاهب مختلف رشد کند و سپس قدرت دوباره دین حقیقی به یاری خدا عیان شود.
بااینحال این تاریخ پرافتخار بدنهی اصلی دین حقیقی اسلام است که نویسنده درباره آن پژوهش کرده و همزیستی مسلمانان با دیگر ادیان را در دل تاریخ و کتب کاویده است ،اگرچه ترجمه این متن چهبسا دچار اشتباهاتی باشد اما ان شاء الله که در آن مقصود نویسنده بیانشده و کاستیها بر مترجم بخشیده شود.
در ترجمه متن تلاش شده است تا حد امکان وفاداری به متن نویسنده دنبال شود و مترجم گمان دارد که آزادی عمل در رساندن مفهوم ، شاید بسیاری از اوقات باعث از میان بردن معانی دیگر مندرج در متن میشود و اگرچه ترجمه منطبق بر متن دیرفهمتر باشد اما به معناهای درهمتنیدهی متن اصلی نزدیکتر است حالآنکه مفهوم متن را به شیوهای آزاد و تفسیری منتقل کردن شاید بیش از یک ادعا چیزی نباشد و درآن ترجمه بیش از آنکه بر متن و ویژگیهای آن منطبق باشد با تخیل آزاد مترجم سازگار است. اینگونه ترجمهی آزاد ممکن است اکنون بسیار بدان پرداخته شود اما به بهای نادیده گرفتن معانی متفاوت مندرج در متن تمام خواهد شد ، درنتیجه اگرچه در ترجمه منطبق بر متن مخاطب باید تلاش بیشتری برای فهم متن انجام دهد اما متن را بهصورت دقیقتر و پرمعناتری درخواهد یافت. اما بهصورت کلی اهمیت دادن بیشازاندازه به ترجمه ما را از موضوع اصلی که اخبارهای گوناگون همزیستی در امت اسلامی است دور میکند به همین خاطر پیش از آنکه حواشی از اصل ماجرا بیشتر شود شمارا به خواندن متن دعوت میکنم.
در متن اگرچه بر خواننده باخبر پوشیده نیست اما باید ذکر شود که اهل ذمه منظور اهل کتاب و غیرمسلمانانی هستند که تحت لوای حکومت اسلامی میزیستند و مقصود از لفظ امام با مقصودی که در ادبیات شیعه از آن لفظ استفاده میکنیم بار معنایی متفاوتی دارد.
متن:
“همزیستی دینی در اسلام …صحابه زنی مسیحی را در مکه تشییع میکنند و اعتراضاتی مشترک قرآن ، انجیل و تورات را برمیافرازد. “
در مارس ۲۰۱۹ ، نیوزیلند –برخلاف معمول این کشور- مردم جهان را متوجه فاجعه کشتار مسلمانان در داخل دو مسجد در شهر کرایست چرچ توسط یک راستگرای افراطی استرالیایی کرد. و برخلاف فضای اندوه درهمتنیده ناشی از قباحتِ این جنایت که میلیونها نفر را به لرزه درآورد ، تجلیاتِ همبستگیِ بینظیرِ نیوزیلندیها ( در نمونه ها و جلوه های آن) با اقلیت مسلمان قلبها را زنده کرد و عقلها را فروپوشاند. و این دلیلی است برای پرسش از رازِ وسعتِ افق اخلاقی که حکومت و فرمانبران با آن شناخته میشوند و به خاطر وفاداری آنها به ارزشِ همزیستیِ انسانی و حقوق شهروندی تحسینبرانگیز است ، درآن هنگام که همتایان آنان در مسلک سیاسی و روش متمدنانه! بدان ارزشها خیانت کردهاند.
در این مقاله ، موارد و موقعیتهایی را-بر اساس میراث تجربه تاریخی اسلامی- ازنظر خواهیم گذراند که ، انواع فرقه ها و طرف های “گروه ملی ” ، در آنها در لحظات شادی و اندوه خود یگانه شدند ، تا ببینیم چگونه همه با مهربانی و پیوستگی در زمانهای بسیار باهم زندگی میکردند ، دروازههای حیات از محرابهای علم تا چرخ های حکومت آنها را باهم جمع میکرد ، و مناسبات اجتماعی در ولیمه عروسی یا تشییعجنازه شخصی علمی یا اجتماعی آنها را به هم میپیوست ، یا موقف آنان در فعالیت صلحآمیز و یا جنگطلبانه در شکایت از ستمی محلی و یا دفع بلای دشمن خارجی آنها را باهم یگانه میکرد ، درحالیکه آنان کتب مقدس و نشانهای دینی خود را در هماهنگی و صلح با خود داشتند …..بدون انکار و (احساس) غرابت (و شگفتی) !!
میراث نبوی
رسالت اسلام-از روز اول- سخنی جهانی و دعوتی برای تمام عالم بود ، و بهسرعت مدینه به پایتخت دارای عقاید و گروههای بسیار برای حکومت رسول علیه الصلاة والسلام درآمد چراکه در آن مردم ترکیبی بودند از : مسلمانان ، یهود ، مشرکان و منافقان. سپس پیامبر(ص) قانون مدینه را اعلام کرد که ساکن این دولتشهر را تعریف میکرد که آنها بر اساس اصل شهروندی و نه دین و نژاد، “امت و نه مردم” هستند.
و رسولالله(ص) بنیانهای همزیستی مدارا آمیز میان اجزای وطن جدید را وضع کرد ، نمونهای برای راهنماییهای اعتقادی و اجتماعی قرآن: “لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّين”(در دین اجباری نیست) و” لَّا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ “( خداوند شمارا از کسانی که با شما در دین نجنگیدهاند و از سرزمینتان بیرون نکردهاند نهی نمیکند که نسبت به آنها نیکوکاری و در حقشان عدالت را رعایت کنید، بیشک خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد) ؛ و(پیامبر ص) بیماران یهودی را عیادت میکرد (صحیح بخاری) ، و حرمت جنازهشان را نگه میداشت (صحیح بخاری) ، و با آنها معامله مالی انجام میداد حتی از یک تاجر یهودی وام گرفت و او علیه الصلاة والسلام وفات یافت درحالیکه سپرش گرو آن(یهودی) بود. (صحیح بخاری)
او به مهمانان مسیحیاش اجازه داد که شعائر خود را در مسجد نبوی برگزار کنند . امام ابن قیم ( متوفی ۷۵۱ هجری ) بیان داشته که ،” (در) صحیح از نبی علیه الصلاة والسلام است که حضرت، هیئت مسیحی نجران را در مسجد خویش جای داد ( سال ۹ هجری و عدد آنها ۱۴ نفر بود) و وقت نمازشان رسید و در آنجا نماز خواندند” ، و او از این روایت اموری را برداشت میکند که: جواز دخول اهل کتاب به مساجد مسلمانان از آن جمله است. و (پیامبر) علیه الصلاة والسلام یاران خود را درباره چگونگی دعا کردن اهل کتاب بهعنوان اجر کار شایستهای که آنها در حقشان انجام میدهند ، راهنمایی کرد. چه امام ذهبی ( متوفی ۷۴۹ هجری) به ابن عمر اسناد میدهد که نبی (ص) گفت : “هنگامیکه برای یکی از یهود یا نصاری دعا کردید بگویید : خداوند مال و فرزندت را بیشتر کند. ”
و صحابه و پیروان آنها و پیروان دادگر مسلمانی که به نیکی از آنان پیروی کردند(اشاره به آیه ۱۰۰ سوره توبه وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ: و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کردند ، خداوند از آن ها راضی شد و آن ها از خدا راضی شدند)، در طول روزگارانی که امت از بهزیستی فکری و نیکویی متمدنانه خویش بهره میبردند بر گامهای این راه راست نبوی ،گذر کردند. و فرماندهان پیروزیهای اسلامی به صاحبان سرزمین گشوده شده این چیزها را عطا میکرد:”امنیت خودشان ، کشیشان،اموال و معابدشان و صلیبهایشان ، (و اینکه )از اینها چیزی کم نمیشد و کسی از غیر کیش آنها با آنها زندگی نمیکرد(در کنارشان سکونت نمیکرد)”. (و تاریخ این را تائید میکند) در تاریخ “قاضی مسیحی” و “قاضی القضاة یهودی ” وجود دارد که اصطلاحاً به آن “الناجد” میگفتند.
و امام ابن كثير ( متوفی ۷۷۴ هجري) در تاریخش ‘البدایه والنهايه‘ برای ما نقل میکند که ” مسلمانان و مسیحیان در دمشق به مدت هفت دهه برای انجام نمازهایشان معبد واحدی را به اشتراک گذاشته بودند ، و نیمی از آن کلیسا بود و نیمی دیگر مسجد، ” و مسلمانان و مسیحیان از در واحدی وارد معبد میشدند ، و مسیحیان به سمت غرب بهسوی کلیسایشان روی میگرداندند و مسلمانان طریق راست را بهسوی مسجدشان پیش میگرفتند. و این همان مسجدی است که بعد به مسجدی تنها برای مسلمانان بدل شد وقتی هر دو گروه در سال ۸۶ هجری بر این امر رضایت دادند و در تاریخ تاکنون ” مسجد جامع اموی ” شناخته شد”
و بعد از سرنگون شدن دوران ولایت مسلمانان در اواخر قرن دوم ، بسیاری از موازین عدالت و فضیلت دچار تباهی شد ، و ستمگری جمعی تحتفشار فتنههای سیاسی و بحرانهای اجتماعی و تکهتکه شدن بافت داخلی رواج یافت ، سپس با تجدید شدن آنچه همراه با آغاز قرن چهارم به دست عوامل بیگانهای که در تهدیدات خارجی جهان اسلام از شرق و غرب آن نمایان شد ، همهی اینها ژرفتر گشت ( هجوم رومیان بیزانسی ، صلیبیان فرانسوی ، و جنگهای مسیحیان در اندلس) و بسیاری اوقات بین آنها و شهروند غیرمسلمان درون آن ربطی برقرار شد.
دانشآموزی متقابل
و شاید از اولین نشانههای همزیستی مثبت بین مسلمانان و غیرمسلمانان ، تبادل متقابل علوم و معارفی بود که در دوران تاریخ اسلامی بهصورت پیوسته صورت میگرفت. در صدر اسلام بسیاری از مسلمانان از دانشمندان یهودی و مسیحی معارف متفاوتی ازآنچه با تعالیم و حقایق اسلام تعارض ندارد فراگرفتند. و از مثالهایی بر این مورد این است که دانشمند تفسیر مقاتل بن سلمان بلخی (متوفی ۱۵۰ هجری ) “از یهود و نصاری علمی از قرآنکه مطابق کتابهایشان بود را میگرفت” و باوجود آنچه در جرح( دوری از عدالت در علم رجال و یا خدشه در عدالت) او گفتهشده هیچ کتاب تفسیر قابلاعتمادی نزد مسلمانان نیست که از آرای او خالی باشد.
همانطور که امام مغازی(صفات و اعمال جنگاوران،جنگ نگاری) محمد بن اسحاق (متولد ۱۵۱ هجری) ” از یهود و نصاری نقل میکرد و در کتابهایش آنان را “اهل علم اول” مینامید ” . و هنگامیکه متوکل عباسی ( متوفی ۲۴۷ هجری) در سال ۲۳۵ هجری دستور احکام تبعیضآمیز خود در حق غیرمسلمانان را صادر کرد از آن احکام بود که : ” درسآموزی فرزندانشان در مکاتب مسلمانان را نهی کرد و (فرمان داد) که مسلمانی آنان را آموزش ندهد” . و این نشان میدهد که همه در آموزشکدهها باهم شرکت میکردند.
و کتابهای تراجم برای ما نقل میکنند که یحیی بن جزله پزشک مشهور مسیحی ( متوفی ۴۹۳ هجری) “نزد ابی علی بن ولید معتزلی درس فرا می گرفت و اورا ملازمت میکرد” . و ابو محمد غنوی نصیبی شافعی ( متوفی ۶۶۰ هجری) ” در خانهاش عزلت گرفته بود …جماعتی از مسلمانان ، یهود و نصاری و سامره به پیشش آمدوشد میکردند و او بر همه درس میخواند ” و شمسالدین محمد بن یوسف جزری شافعی قوصی (متوفی ۷۱۱ هجری ) ” برای درس دادن به پا خاست پس مسلمانان و یهودیان و مسیحیان از او درس فراگرفتند، و خطابه مسجد جامع طولونی [ در قاهره] را به دست گرفت ، و تقی سبکی از او درس فراگرفت و روایت کرد.”.
و در گزارش(زندگینامه) آمده است که عبد السید بن اسحاق اسرائیلی (متوفی ۷۱۵ هجری) که دیان یهود بود ( بزرگ دینی آنها ) ، مسلمانان را دوست میداشت و در مجالس حدیث حاضر میشد و از المزی درس میشنید ، سپس خداوند او را هدایت کرد و اسلام آورد.” و بعضی از مسیحیان و یهودیانهمراه با حاضر شدن در “مجالس سماع حدیث” ، در “مجالس سماع صوفیه” در بین مسلمانان نیز حاضر میشدند . ازاینروست که ذهبی گفت ” پیشرو مسلک حریریه ” شیخ ابوالحسن حریری (متوفی ۶۴۵ هجری) اصحابش را از بستن در ،وقت سماع حتی برای یهود و نصاری نهی کرد .
یگانگی در بحرانها
و از اشکال همزیستی نیکوکارانه فتاوایی بود که علما و قضات مسلمان برای دفع ستم حکام از رعایایشان و بهویژه رعیت غیرمسلمان صادر میکردند. و در همین مورد بود که مفتی مالکی و قاضیالقضات در مصر حارث بن مسکین (متوفی ۲۵۰ هجری ) (هنگامی که ) خلیفه عباسی مأمون ( متوفی ۲۱۸ هجری) در جنگ کردن با قبطیان قریه بشمور ( که اکنون در استان الدهقلیه است) وقتیکه علیه سلطنت در سال ۲۱۶ هجری شورش کردند از او استفتا کرد ، حارث جنگ با آنها را درحالیکه گفت ” بر تو حلال نیست رد کرد. و مأمون به او گفت : تو یک کودنی(يک بزی) “. و ابن الوردی در تاریخش نقل میکند که در سال ۷۲۱ هجری فتنهای در قاهره اتفاق افتاد که بعضی از مردم در آن فتنه کلیساها را محاصره کردند ” و سلطان خشمگین شد و از قاضیان استفتا کرد و آنها او را به تأدیب آنان فتوا دادند.”
بلکه حتی مستشرق سوئیسی آدام متز ( متوفی ۱۹۱۷ م) میگوید که ” بسیاری از مردان امنیتی (نظامی ) مسلمان میان گروههای مسیحی برای منع آنان از نزاع ورود میکردند.” و برای آن دو نمونه ذکر کرد که اشارهکرده به تلاش مأمون برای تحمیل آزادی دین بهصورت قانونی برای گروههای مسیحی ، حتی اگر تعداد آنان ۱۰ نفر باشد ، (که) رئیسان کلیساها بر این (قانون) اعتراض کردند.
و از پدیدههای مکرر در تاریخ اسلام ، تظاهرات اعتراضی بود که علیه ستمگری نهادهای قدرت و ظلم آنها بر مردم یا عدم امنیت و ثبات در شهرهای بزرگ (تمدن اسلامی ) رخ میداد . و این امری عادی بود که گاهی همهی مذاهب دینی در این (تظاهرات) شرکت کنند . و از عجیبترین آن حوادث ، رخدادی است که در دمشق به وجود آمد و هر طایفهای کتاب مقدس خود را با خود برده و در دعا داخل مسجد اموی شرکت میکردند .
مقریزی(متوفی ۸۴۵ هجری) بیان کرده است که در سال ۳۶۳ هجری ، ابومحمود ابراهیم بن جعفر بربری کتامی- و او فرمانده لشکر فاطمی مصری بود- وارد دمشق شد و آنجا امنیتی آشفته داشت ، و وقتی ” کار بالا گرفت و مصیبت فزونی یافت” مردم آنجا –به رهبری شیوخشان- (برای) فریاد علیه آشفتگی و درخواست تأمین امنیت تظاهراتی راه انداختند ، و در آن” مسلمانان قرآنها و مسیحیان انجیل و یهودیان تورات را گشودند و در مسجد جامع جمع شدند و به زاری دعا کردند ، و شهر را طواف کردند درحالیکه آن(کتب) بر روی سرشان گشوده بود.”
و وقتیکه فشار بر وزیر بویهی ابوالفضل شیرازی فزونی گرفت ( در سال ۳۶۲ هجری از وزارت برکنار شد و بافاصلهی کمی از دنیا رفت) ” دعا برای او در مساجد جامع ، کلیساها و معبدها زیاد شد” و هنگامیکه خلیفه فاطمیون الحاکم بامر الله (متوفی ۴۱۱ هجری) در ستم بر مردمش در سال ۳۹۵ هجری در مصر به حد کمال رسید ” کتامیون گردآمده و از او طلب یاری کردند، و همچنین سایر نویسندگان و کارگران و سربازان و بازرگانان …و مسیحیان و یهودیان ، و از او بخشش آنان را خواستند.” و مقریزی اضافه میکند که او (فرمان) عفو را ” در کتب ثبت [ و از آن] نسخهای برای مسلمین ، و نسخهای برای مسیحیان و نسخهای برای یهود ” صادر کرد .
و در سال ۳۹۴ مسئول عالیرتبه مسیحی برای رفع ستم از مردم مسلمان و غیرمسلمان شام به دولت فاطمی وارد شد ، و در این امر از رابطهاش با ” بانوی شاه خواهر حاکم (خلیفه فاطمی) سود جست و او قویاً حرمتش را داشت. و برای او(نامه) نوشت و از او طلب کمک میکرد و از مصیبتی که بر سر مردم آمده است و اهل شام را دربرگرفته شکایت میکرد …از ظلم و جور و ستم و آنچه در زمانهای گذشته معمولاً مانند آن رخ نداده و حدیثی از آن نبود. وقتی نامه به دست او رسید …(بانو) بر حاکم وارد شد و (حاکم) در کارها با او مشورت میکرد و بر اساس نظر او عمل میکرد و با اندرز او مخالفت نمیکرد.
اندوه مردم
و از مظاهر همبستگی در میان پیروان گروههای دینی ، پیوستگی و دلداری در لحظات اندوه و اوقات جنگ بود که آن را نشان میداد ،(و) به حد مشارکت در تشییعجنازه بزرگان، جنگیدن در جنگها ، و آنچه از پناهگاه و یاریگری لازم بود رسید. و از اولین و عجیبترین شواهد این امر روایتی است از امام الشعبی ( متوفی ۱۰۶ هجری) در “المصنف” نوشته ابی شیبه محدث (متوفی ۲۹۷ هجری) که : ” ام حارث بن [ عبدالله بن] ابی ربیعه (مخزومی) وفات یافت و او مسیحی بود و یاران محمد علیه افضل الصلاة شاهد بودند ” و به تشییعجنازهاش شتابان رفتند و دیگری اضافه میکند که اسمش ” سبحاء الحبشیه ” بود و در مکه وفات یافت.
و هنگامیکه امام زاهد، منصور بن زاذان واسطی در سال ۱۲۸ هجری وفات یافت ” در تشییعجنازهاش یهود و مسیحی و زرتشتی رفته، بر او گریه میکردند.” و حافظ ابن عساکر آورده است که به تشییعجنازه امام شام اوزاعی ( متوفی ۱۵۷ هجری ) ملتهای یهود و مسیحی و قبطی رفتند. و همچنین به سندش از “پرده دار(صاحب ستر ،دربان)” امام فزاری (متوفی ۱۸۶ هجری) – و “او یکی از ائمه مسلمانان و بزرگان دین بود” گفته اش را نقل کرده ( که) : وقتی ابواسحاق فزاری از دنیا رفت دیدم که یهود و مسیحی ازآنچه بدانها رسیده بود بر سرشان خاک میریختند.”
و خطیب بغدادی ( متوفی ۴۶۳ هجری ) گفته است که در روز وفات امام احمد حنبل ( متوفی ۲۴۱ هجری) شیون و سوگواری در چهار گروه از مردم افتاد : مسلمانان، یهود، مسیحی و زرتشتی .” و در غرب اسلامی ، امام ذهبی (متوفی ۷۴۹ هجری) از مورخ اندلسی ابن بَشْكُوال ( متوفی ۵۷۸ هجری) (درباره) دانشمند بزرگ اندلسی عبیدالله بن يحيى بن يحيى الليثي القرطبی نقل کرده که ” روز مرگش (سال ۲۹۸ هجری ) (در) گریه کنندگان او از هر قسمی حتی یهود و مسیحی دیده میشد”.
همچنین از ابن عساکر گزارششده است که “شیخ سرزمین فارس در زمان او ” محمد بن خفی ضبی صوفی شیرازی در سال ۳۷۱ هجری وفات يافت و ” در تشییعجنازهی او یهود و مسیحی و زرتشتی گرد آمدند.” و ذهبی گفته که هنگامیکه دانشمند بزرگ ابن ابی نصر ملقب به ” عفیف” (سال ۴۲۰ هجری ) وفات یافت مردم در تشییع او بیرون آمدند و ” بین دستان جماعتی از اهل حدیث بود که تهلیل و تکبیر میکردند و سنت را نمایان میکردند، و در تشییعجنازه او تمام مردم سرزمین حتی یهود و مسیحی حضور یافتند.”
جبهههای مشترک
و در میدانهای جنگ ، – در بسیاری مواقع- مسیحیان در لشکرهای تابع سلاطین مسلمان به خدمت درآمده با آنها در جنگهای عادلانه یا ظالمانه شرکت میکردند. و از نمونههای مثبت برای این امر این است که وقتی سلطان غیاثالدین سلجوقی ( متوفی ۶۴۴ هجری) با حرکت شورش بابا ترکمانی که در سال ۶۳۸ هجری ادعای نبوت و ۶۰۰۰ فارس را برای انتشار دعوتش بسیج کرد مواجه شد ، سلطان برای جنگ با او”سپاهی” فرستاد ” که در آن گروهی از غربیان وجود داشتند که در خدمتش بودند پس با آنها جنگیدند ،و لشکر مسلمانان بر (رودررویی با)آنها جرئت نکرد و وقتی خیال (قدرت ) آنها را به خود راه دادند منصرف شدند و غربیها مسلمانان را عقب زدند و خودشان جنگ با شورشیان را به دست گرفته پس آنها را شکست دادند و شمشیر درونشان انداخته همه را کشتند.”
بیایید این مورد را با آنچه پنج سال بعدازآن (سال ۶۴۲ هجری) اتفاق افتاد مقایسه کنیم وقتی امیران ایوبی دمشق و حمص و کرک علیه برادر مسلمانشان و پسرعمویشان سلطان مصر نجم الدین ایوب بن سلطان کامل ایوبی (متوفی ۶۴۷ هجری) همپیمان شدند و ” زیر پرچم غربیها و درحالیکه بالای سرشان صلیبها بود به راه افتادند.”
و آموزههای اسلام حمایت از شهروندان غیرمسلمان را واجب کرده است و ” منع کرده که کسانی از مسلمانان و یا کافران قصد آزار آنها را داشته باشند، و آزاد کردن اسیرانشان (را واجب کرده) ” بلکه(حتی )این (آموزهها) حمایت از عبادتگاه های همهی ادیان را از اهداف جهاد شرعی قرار داد : “ولولا دفْع اللهِ الناسَ بعضَهم ببعض لهُدمتْ صوامعُ وبـِيَعٌ وصلواتٌ ومساجدُ“ ( و اگر خدا مردم را بهوسیله همدیگر نمیراند بیشک صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مساجد ویرانشده بود .) مورد عجیبی که در تجربه عملی اتفاق افتاد این بود که مسلمانانی که ازنظر فکری باقدرت مسلمان مخالف بودند در دست دشمنان (بهعنوان) اسیر به خاطر مجازات آنها رها شدند، درحالیکه از همهی اسیران “اهل ذمه مسلمان” فدیه گرفته شد. طبری ( متوفی ۳۱۰ هجری) آورده است که- در وقایع سال ۲۳۱ هجری- که در آن بازخرید اسیران مسلمان در دست رومیان در قسطنطنیه رخ داد، و خلیفه عباسی ، واثق با گروه فرستادگان بازخرید کسی را فرستاد که اسیران مسلمان را در گفتار خلق قرآن امتحان کند ” و هر کس این را نمیگفت در دستان رومیان رها میشد.”
و عماد اصفهانی(متوفی ۵۹۷ هجری) برایمان روایت کرده است که وقتی صلیبیون غربی – در سال ۵۴۱ هجری- بر شهر رُها سیطره یافتند” هرکسی که در آن بود از یهود و مسیحی و مسلمان را گرفتند … و لشکرهای مسلمانان (بر آنها) گرد آمدند …و همهی اسیران را آزاد کردند”. و همچنانکه صلیبیون اشغالگر بین پیروان ادیان مختلف در ظلمشان فرقی قائل نبودند ، مسلمانان نیز فرقی میان آنها در حمایت و آزادی از اسارت نمیگذاشتند.
و از مواضع بلندمعنایی که بدین روش دلالت دارد ، داستان ابن تیمیه در آزادسازی یهود و مسیحیانی است که تاتارها در حملهشان در سال ۶۹۹ هجری در دمشق اسیرشان کردند ، و در نامهاش که آن را به پادشاه مسیحی قبرس سرجون فرستاد آمده است : ” همهی مسیحیان دانسته بودند که من …با تاتارها دربارهی آزادی اسیران صحبت کردم…و [پادشاه آنان غازان ] به آزادی مسلمانان اجازه داد. و به من گفت : اما با ما مسیحیانی هستند که از بیتالمقدس گرفتهایم ، اینها آزاد نمیشوند. و به او گفتم : بلکه همهی کسانی که از یهود و مسیحی با تواند کسانی که اهل ذمه ما هستند [آزاد میشوند] ، و ما …و هیچ اسیری نه از اهل ملت و نه اهل ذمه نمیخواهیم . و از مسیحیان هر آنکه خدا بخواهد را آزاد میکنیم ، و این کار ما و نیکی ماست و پاداش آن بر خداست.”
حمایت و یاری
و از اشکال بسیار مؤثر همبستگی چیزی بود که غیرمسلمانان برای برادران مسلمانشان فراهم میآوردند از یاری و پناه دادن برای گریختگان از خطری که بر زندگیشان از طرف قدرت محلی و یا خارجی واردشده بود ؛ و هنگامیکه امام اندلسی طالوت بن عبدالجبار المعافری- کسی که نزد ذهبی وصفش “یکی از عالمان اهل عمل” آمده – از تعقیب امیر اندلس حَکَم اول اموی (متوفی ۲۰۶ هجری) فرار کرد یک سال نزد یک یهودی مخفی شد ، سپس خارجشده و قصد ابو البسام وزیر کرد تا نزدش مخفی شود و وی ، او را بهحکم تسلیم کرد.”
امیر درباره این تناقض دردناک سکوت نکرد و به وزیرش گفت : ” یک یهودی او را نگه داشت و او را به خاطر جایگاهش در علم و دین مخفی کرد، و وقتی قصد تو کرد تو به او خیانت کردی و (او) ذمهاش را پناه داد. سپس امیر وزیر خائن را برکنار کرد و یهودی وفادار را پاداش داد و ” بر احسان به او افزود” ، و این حکایت میگوید که به خاطر این جزای نیکو او اسلام آورد ، و حکایت او همان “مثلی است” (که) در تمامی اندلس “در وفا به اهل ذمه زده میشود” .
و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد از امام دارقطنی (متوفی ۳۸۵ هجری)– و پیرو او قاضی عیاض مالکی (متوفی ۵۴۳ هجری) –در ترتیب المدارک- نقل کرده که قاضی بغداد اسماعیل بن اسحاق (متوفی ۲۸۲ هجری) – و او کسی است که بر اساس (گفتار ) ذهبی در سیر اعلام نبلاء “مذهب مالکی را در عراق پراکند ” – عبدون بن صاعد وزیر به او وارد شد- و او مسیحی بود- آن گاه برای او قیام کرد و او را خوشآمد گفت، پس دید که ناظران این (حرکت) را نپذیرفتند. آن وقت هنگامیکه [وزیر] خارج شد [قاضی] گفت : از انکارتان خبر یافتهام ، و خدای تعالی گفته است : {لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أنْ تَبَرُّوهُمْ} ( خداوند شمارا درباره کسانی که با شما در دین نجنگیدند و از سرزمینتان بیرونتان نکردند نهی نمیکند که به آنها نیکی کنید) ، و این مرد نیازهای مسلمانان را برمیآورد ، و او بین ما و خلیفه معتضد ( متوفی ۲۸۹ هجری) میانجی است ، و این از نیکوکاری است؛ پس جماعت بعدازآن ساکت شدند”.
و در میان درگیری با صلیبیون ؛ دریکی از سالها محاصره مسلمین در عکا شدت گرفت ، آن وقت سلطان صلاحالدین ایوبی (متوفی ۵۸۶ هجری) دستور داد که یک کشتی بارگیری شده با ذخیره غذایی برای یاریرساندن به آنها روانه شود، و در اجرای مأموریت شکست محاصره ” مردم مسیحی و مسلمان بیروت” باهم همکاری کردند ، کشتی را با برنامهریزی سنجیدهای هدایت کردند تا علیرغم نگهبانی شدید صلیبیون وارد عکا شد . و ابن کثیر به ما خبر داده است که وقتی تاتارها در سال ۶۵۶ هجری پایتخت خلیفه عباسی بغداد را ، تاراج کردند ، مردم “در مساجد و مساجد جامع و کاروانسراها پناه گرفتند ، و هیچیک از آنها چه اهل ذمه از یهود و نصاری و چه آن ” مسلمانانی که ” به آنها پناه برده بودند” نجات نیافتند.
و یک قرن پیش ، در خلال انقلاب مصریها علیه اشغال انگلیسی در سال ۱۹۱۹ میلادی اینگونه شد که رئیس راهبان(قمص:رتبهای راهبان مسیحی) قبطی، سرجیوس وارد دانشگاه الازهر شد، پس او اولین مسیحی بود که در تاریخ از منبر خویش بالا میرفت ، جایی که در آن- و در مسجد احمد بن طولون- چندین سخنرانی سیاسی با حضور علمای برجسته مسلمان برگزار کرد.
شادیها و ضیافتها
موقعیتهای اندوهها و بحرانها در وحدت پیروان ادیان در تمدن اسلامی یگانه نبود ؛ که مواقع شادی و جشنها از این وحدت و یگانگی سهمیداشتند؛ و از مثالهای این امر پیشواز تاریخی برای اولین خلیفه عباسیان در مصر ملقب به مستنصر(متوفی ۶۶۰ هجری) است که قاهره مملوکی آن را سامان داد، و بهمحض رسیدن موکبش (گروه همراه) – در ۸ رجب سال ۶۵۹ هجری – سلطان ظاهر بیبرس ( متوفی ۶۷۶ هجری) برای دیدار با او سوار شد ” درحالیکه وزیر…و قاضیالقضات…و شاهدان و رئیسان، و قاریان و مؤذنان ، و یهود با تورات ، و مسیحیان با انجیل با او بودند.”
و بعد از آزادسازی آخر شهر عکا از اشغال صلیبی در سال ۶۹۰ هجری به دست سلطان مملوکی اشرف خلیل بن قلاوون ( متوفی ۶۹۳ هجری) ،[که] با آن عصر حملات صلیبی به مفهوم تاریخی آن به پایان رسید؛ اشرف به دمشق وارد شد ” و هیچکس از اهل دمشق نمانده بود…جز آنکه آن روز در موکب واردشده بود ( ملازمان و گروه همراهان)…، و همچنین دانشمندان، قاضیان، خطیبان، مشایخ، و مسیحیان و یهودیان.”
و فتاوای بسیاری که در کتب فقه اسلامی درباره اعیاد غیرمسلمانان آمده به وسعت شیوع پدیدهی حضور مسلمین در این اعیاد ازجمله زنان مسلمان اشاره میکند؛ و فقیه محتسب ابن عبدون تجیبی اندلسی (متوفی ۵۲۷ هجری) ” جلوگیری از ورود زنان مسلمان به کلیساها” را در مواقع اعیاد مسیحی و عروسیهایشان خواسته بود.
و جهانگرد جغرافیدان فقیه مقدسی بشاری ( متوفی ۳۸۰ هجری) خبر داده ” از اعیاد مسیحی آنکه مسلمانان آنها را میشناسند و با آن فصلها را اندازه میگیرند : فِصح زمان نوروز ، عنصره وقت گرما، و میلاد وقت سرما ، و عید برباره وقت بارانها” ، و این امر(زمان عیدها) با علنی بودن جشنهای این اعیاد و آزادی در اختیار پیروان آنها در محل زندگیشان دریافته میشود. و وقتی محدث خطیب بغدادی برای وفات عالم زبانشناس، ابی عمر شیبانی ( یکی از استادان امام احمد حنبل) تاریخنگاری کرد ؛ گفت که آن (واقعه) در سال ۲۱۰ هجری اتفاق افتاد ” در روز سعانین – با سین مهمله – و آن عیدی از اعیاد مسیحیان است.”
و تبادل دعوتها برای ضیافتهای عروسی و غیر آن و تبادل هدایا رواج داشت، همانطور که در داستان امام عبدالله بن مبارک ( متوفی ۱۸۱ هجری) با بهرام زرتشتی مییابیم که به ” ضیافتی فراگیر برای مسلمانان و مسیحیان و یهودیها و زرتشتیان” مهمانی برپا کرد. و شهابالدین حموی ( متوفی ۱۰۹۸ هجری) – در کتابش غمز عیون البصائر- درباره فتاوای شیخالاسلام ابوالحسن سعدی حنفی (متوفی ۴۶۱ هجری) نقل کرده است که ” یکی از زرتشتیان بسیار مال (و) نیکو التزام به فقرای مسلمانان ، گرسنگان آنها را غذا میداد و برهنگانشان را میپوشاند ، برای مساجدشان انفاق میکرد و روغن چراغهایشان میبخشید ، و نیازمندان مسلمانان را وام میداد ؛ پس یکبار مردم را به دعوتی فراخواند …و بسیاری از اهل اسلام آن را شاهد بودند ، و برخی از آنها به او هدایی دادند.”
و جهانگرد و فقیه اندلسی ابن جبیر ( متوفی ۶۱۴ هجری) هنگامیکه شهر صور در لبنان را زیارت کرد شاهد عروسی مسیحی در بندر آن (شهر) بوده است ، و بهدقت تفاصیل آنچه در آن (عروسی) رخداده را وصف کرده نوشته که ” مسلمانان و مسیحیانِ دیگر از تماشاگر آنکه از راهشان در دو رده ( دو صف ) برگشته بودند به آنها نگاه میکردند و در این کار بر آنها ایراد نمیگرفتند.” و در سال ۱۱۵۶ هجری سرپرست حسابهای ولایت دمشق، فتحی افندیِ دفتری، جشنی به مناسبت ازدواج دخترش برپا کرد ، “و هفت روز بود (که) هرروز ویژهی جماعتی بود […] و روز سوم (ویژه) مشایخ و علما ، […] و روز چهارم (ویژه) مسیحیان و یهود”.
و صدسال پیش ، و بعد از آشوب(درگیری) طایفی در حلب در ۲۸ فوریه/شباط ۱۹۱۹ ؛ مورخ حلب و شاعر آن کامل الغزی (متوفی ۱۹۳۳ میلادی) میگوید ” این خطر متوجه بزرگان ملل سهگانه بود که برای استحکام محبت و عشق قدیمی بین این ملتها تلاش میکردند؛ در جهت پرهیز از اینکه این حادثه نیکویی آنها را به زشتی بدل کند یا برای آن (ملت) اثر کینه و دشمنی در قلبها باقی بماند، پس بزرگان ملتها از بزرگان دانشمند و روحانی هر هفته نزدیکی از آنها جمع میشدند ، در حین جلسهشان عبارات دوستی و محبت ردوبدل میکردند. و در آخر جلسه صاحبخانه به سفره پربار مهمانی فرامیخواند. ”
صدقه و موقوفات
همچنین از جلوههای نیکوکاری دوطرفه صدقه دادن نیکوکاران از پیروان هر دینی بر فقیران دین دیگر و پاسبانی کردن از اوقاف آنها بود؛ نبی (ص) صدقات غیرمسلمانان از رعایای حکومت اسلامی را قبول کرده ، بلکه اولین وقف در تاریخ مسلمانان از اموال توانگری یهودی از اهل مدینه بود ،(کسی که) با مسلمانان در غزوه احد (واقعشده در سال ۳ هجری) در دفاع از مدینه جنگید ، و قومش را برای جنگ فراخواند پس گفت :”ای جماعت یهودیان، قسم به خدا بیشک دانستهاید که پیروزی محمد بر شما بیتردید حق است.”
امام ابن اسحاق ( متوفی ۱۵۱ هجری) گفته است که یک یهودی مخیرق نضری در احد شهید شد و قبل از جنگ گفت :” اگر آسیب دیدم پس دارایی من برای محمد با آن هر چه خواهد کند .” و ابن سعد در “طبقات” به عمر بن عبدالعزیز اسناد داده است که ” باغهای پیامبر (ص) …هفت فقره بود که (آنها را) وقف کرد (و اینها)از داراییهای مخیریق [بود] “، و ابن کثیر روایت کرد که آنها ” اولین وقف در مدینه بود”. اینها بااینحال است که دانشمندان سیره بر اسلام آوردنش متفق نبودند، و به نظر میرسد که او یهودی کشته شد برای اینکه معمولاً مسلمانان نبی (ص) را نه به اسمش بل به لقبش یاد میکنند :” نبیالله” یا “رسولالله” .
و ابن جبیر در سفرش– و (سفرش) در روزهای سیطره صلیبیون غربی بر ساحل شام بود – همکاری انسانی که با آن روبه روشده بود (از) ساکنان مسیحی جبل لبنان (با) همسایگان عابد مسلمانشان را برای ما توصیف میکند پس میگوید : ” جای شگفتی است که مسیحیان مجاور جبل لبنان وقتی بعضی از کناره گیران مسلمان[ برای عبادت] را دیدند برای آنها غذا فراهم کردند و به آنها احسان کردند ، و میگفتند : اینها از کسانی اند که برای خدا کناره گرفتهاند و همراهیشان واجب است.” . و این جهانگرد مسلمان به خاطر تناقض نسبت به منطق زمانش به خود آمده پس در ادامه نوشته : ” و اگر رفتار مسیحیان با ملت ناسازشان این رفتار است پس نسبت به (رفتار)مسلمانان باهم چه گمان داری ؟ “.
و وقتی علامه شام محمد کرد علی ( متوفی ۱۹۵۳ میلادی) از “قصبه جبل” در لبنان صحبت کرد، گفت که در آن ” تا امروز مسجد جامع قدیمی از قرن دهم که یکی از امرای لبنان آن را بنا کرد( وجود دارد) ، و هنوز دیریون (پیروان مسیحی دیر القمر- گویا منظور یک قریه در استان جبل لبنان است ) بر سالم نگهداشتن آن حریص و نسبت به آبادی (عمارت) آن پایبندند ، و حتی اگر در آنکسی که نماز بگذارد نباشد.!!
و همزیستی بین این گروهها به نتایج عجیبی در بهرهگیری فرهنگی و حتی تعبدی پیوند خورده است ؛ در سال ۲۸۸ هجری سطح آب نیل در مصر از سطح مطلوب برای کشاورزی کمتر شد “پس مسلمانان و مسیحیان و یهودیان برای طلب باران روانه شدند”. و شیخ فقیه زاهد ابوطاهر محلی ( متوفی۶۳۳ هجری) خطیب مسجد جامع عمرو بن عاص در مصر به خاطر ” اعتقاد اهل زمانش حتی یهود و نصاری به او ” شهره شد و “آنها را به خطش تبرک میداد.” و مانند آن است رواج ختنه در میان مسیحیان مصر و اندلس ، و همچنین نوشتن بسمالله در ابتدای کتابهایشان ، و لقب دادنشان به القاب دینی مثل القاب علمای مسلمان چون ” موفق الدین” و “شمسالدین” .
و از غریبترین نمونههای این امر آن چیزی است که جهانگرد فرانسوی لوران دافیو (متوفی ۱۷۰۲ میلادی) در یادداشتهایش در ضمن کتابش “وصف دمشق” در قرن هفدهم میلادی حکایت کرده ؛ وقتی در آنچه کامل الغزی از او نقل کرده میگوید : ” در زمان ما طایفهای از ارامنه پیدا میشوند که در عینتاب زندگی میکنند به آنها گفته میشود –کیز و کیز- یعنی نصف و نصف ، به خاطر این به این (نام) نامگذاری شدند که دین آنها ترکیبی از اسلام و مسیحیت است ؛ و آنها قرآن عظیم را قرائت میکنند و به فرزندانشان میآموزند…و به مساجد واردشده و در آن نماز میگذارند …درعینحال که آنها فرزندانشان را تعمید میدهند و به صلیب احترام میگذارند و اعیاد مسیحی را جشن میگیرند”.
روی دیگر
و در پایان؛ ما-وقتی این لحظات را درمییابیم و نزد آن توقفگاهها بازمیایستیم- بهجانب دیگر از آن تجربه که دشمنی بهجای همکاری، و جنگافروزی بهجای گفتگو بدان رنگ میدهد آگاهیم. اما ما باور داریم که اشکال مهربانی و همبستگی – که اینجا نمونههای سادهای از آنها ازآنچه گزارشهای تاریخ مکتوب آن را حفظ کرده آوردیم- برخلاف اندکیِ آن، اصلی نماینده جهتِ مبدأ ارزشِ بنیانگذار، برای(تنظیم) رابطه میان ساکنان مناطق اسلامی از زمانی است که پیروزیهای آن به خارج از جزیرهالعرب وسعت گرفت، (این اصل) بر اساس تمکین همه بهقاعده ” انصاف و داد” است و قانون “آنچه برای ماست برای آنها، و بر آنهاست آنچه بر ماست” .
و اما غیرازآن از اشکال ستمگری – به انواع مختلفش- عمل تاریخی مبدأ ارزش(رفتار این مبدأ ارزش در تاریخ) در لحظات ضعف آن و گسیختگی اخلاقی آن را بازتاب میداد،خالیشده از ارزش نیکی و عدالت : بهکارگیری کم فروشانه متون دین در جهت روا داشتنِ در هم شکستنِ حقوق برادری ، پیمان و همسایگی ، یا تحت تأثیر بحرانهای نگرانیهای زندگی روزمره ، و فرسودگیِ همزیستیِ اجتماعی ، یا بازتابی از ستمگریِ سیاست و سلطان و محاسبات والیان برای حاكم محلی حامی(والي) و یا جنگ خارجی ناگهانی.
و نشانه اینهمه (این است ) ؛ که ستم –چه منشأ آن مسلمان باشد چه غیرمسلمان- همهی مسلمانان و غیرمسلمانان از آن رنج کشیدند ، و(همچنین از) هواداری و فرق گذاشتن (که) همهی مذاهب و فرقههای اسلامی حتی نسبت به یکدیگر در پاسخ به گمراهیِ تعصبِ مذهبی آن را انجام دادند(رنج بردند). آن چنانکه (در مورد) اتحاد با اشغال بیگانه (که) مسلمانان و غیرمسلمانان آن کار را کردند.
و از نمونههای شمول ستمِ قدرت به آنهایی که اسرار علم در اختیارشان بود ؛ این بود که ابن تغری بردی (متوفی ۸۷۴ هجری) روایت کرده که در سال ۷۹۱ هجری “[ امیر] منطاش(۷۹۵ هجری کشته شد) متی اسقف مسیحی را گرفت و او را به دادن پول مجبور کرد ، و رئیس یهود را گرفت و همچنین او را به دادن پول وادار کرد…منطاش سپس شیخ شمسالدین محمد رکراکی [ قاضی]مالکی (متوفی ۷۹۳ هجری) را فراخواند و او را به نوشتن فتوا در موضوع [ انقلاب علیه] ملک ظاهر برقوق (متوفی ۸۰۱ هجری) وادار کرد پس (او) از نوشتن بهشدت امتناع کرد ، پس منطاش او را صد چوب زد و در اسطبل زندانش کرد”.
و کافی است که از اشکال ستمگری میان مسلمانان-به علت تعصب مذهبی- یادی کنیم اینها حرفهایی است که از بعضی علمای آنها صادرشده کسانی که به طبقهای نسبت داده میشوند که در آن احکامش با معیاري که كفايتش میکرد : علم و عدل، ضبط میشوند؛ قاضی شریک نخعی (متوفی ۱۷۷ هجری)- بر اساس آنچه خطیب بغدادی در تاریخ بغداد از او روایت کرده – میگفت ” اگر در هر کوی از کویهای [ کوفه] مستی باشد بهتر است از اینکه مردی از پیروان ابوحنیفه باشد”.
و دانشمند حنفی محمد بن شجاع ثلجی ( متوفی ۲۶۶ هجری) باور داشت که ” پیروان احمد بن حنبل نیاز دارند که ذبح شوند”!! پس دیگر درباره باورمندان به اعتقاد دینی دیگر که – در مواقع بسیاری- به ” آنچه از آزادی زائد و مقام استوار” (که)در مؤسسات اقتصاد و رواقهای قدرت ” در اختیارشان بود” شناخته میشدند چه فکر کنیم .
بیشک این تاریخ طولانی و میراث عظیم مدارای اسلامی با پیروان ادیان گوناگون است که مورخ فرانسوی گوستاو لوبون(متوفی ۱۹۳۱ میلادی) – را بر آن داشت (که)در آخر کتاب خود “تمدن عرب”- (این را)برمیگزیند که مسلمانان ” با هر کشوری که بر آن سیطره یافتند با مهربانی عظیمی رفتار کردند آنها را با قوانین و معتقداتشان رها کردند…؛ پس حق این است که (در میان)ملتها مثل اعراب(ملتی) مهربانی و مدارا را بلد نبودند و هیچ دینی مانند دین آنها اهل مدارا نبود”.
و این همان نتیجه است که امروز ادیب و روزنامهنگار لبنانی امین معلوف به آن میرسد وقتی در کتابش “هویتهای قاتل” میگوید:” اگر اجداد من مسلمان بودند در سرزمینی که سپاهیان مسیحی آن را فتح میکردند ، بهجای مسیحیانی در سرزمینی که لشکریان مسلمان فتحش کردند ؛ گمان ندارم که آنها – به مدت چهارده قرن- در شهرها و آبادیهای آنها میتوانستند به زندگی ادامه دهند ، درحالیکه باور خودشان را حفظ میکردند؛ [آن وقت] در عمل برای مسلمانان اسپانیا و سیسیل چه اتفاقی افتاد؟ تا نفر آخر از میان رفتند : کشته شدند یا هجرت کردند یا بهزور تعمیدشان دادند. در اسلام – از ابتدای آن- توانایی ویژه(متمایز) در همزیستی با دیگران یافت میشود.”