چهارپاره هفتم

چهارپاره هفتم

«چهارپاره هفتم»

دارم به دنبال تو می گردم

دارم به دنبال خودم یعنی

بی رنگ شد وقتی تو را دیدم

این هستی بی شکل بی معنی

توفان به جان باغ می افتاد

چه باک از باغی که بی بر بود

مرگی که در خانه کمین می کرد

با زندگی بی تو برابر بود

نه آسمان می خواست بر دوری

مهر جدایی بشکند روزی

نه بر زمین باری گران آمد

هجران بی پایان امروزی

من هم اگر دوری به دستم بود

می کشتمش ای دوست من هم نیز

حالا ولی مانند تو این چرخ

هر فصل هر سالش همه پاییز

***

جایی  شنیدم پای می کوبید

می خواند در ویرانه ای درویش

هم بزم این ویرانه مستم کردم

هم سور بر گورتهی از خویش

هم صد هزاران از غمش فریاد

او بود من را دست شادی داد

هم در رهایی  بود رنج من

مثل شکست شاخه ای در باد

اسدالله مظفری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *