بسمالله الرحمن الرحیم
پیوست قسمت صد و بیست و یکم ( جهاد )
در دوران معاصر حکمی که بیش از هر حکم دیگری در قرآن کریم نادیده گرفته شده است چهبسا حکم «جهاد» باشد. عملی که خداوند بارها بر آن تأکید کرده و ایمانآورندگان را به آن فراخوانده است. در متن قرآن و همچنین احادیث صحیح رسولالله دوری از جهاد باعث ازبینرفتن معابد، کلیسا و کنیسه و مساجد، و خذلان و پستی دانسته شده است. مولانا در حکایت بلعم باعور که در گفتار صد و بیست و یکم مثنوی معنوی (الف لام میم) به آن پرداخته شد راجع به مباح بودن ریختن خون کافر حربی سخن گفته است. برخی از شارحین که گویا این حکم قرآنی خوشایند آنان نبوده یا به هر دلیل دیگری دست به توجیه این ابیات مولانا زدهاند تا گمان کنند که او باتوجهبه شرایط و احکام زمان اینچنین نظری داشته است. غافل از این که عرفاً چه مولوی و چه غیر از او از همان ابتدا نهتنها به این حکم باور داشتند بلکه کسانی چون حسن بصری، اویس قرنی و ابراهیم ادهم در جهاد در برابر کافران حربی و یا در جنگهای زمان خویش شرکت میکردند. از طرف دیگر مولانا بیباکتر از آنی است که اندیشه زمان خویش را کورکورانه بپذیرد ولی چون این حکم، حکمی قرآنی است و در آیات محکم قرآن بارها به آن اشاره شده است هیچ مسلمانی نمیتوانست و نخواهد توانست بهعنوان یک مسلمان از این حکم سرباز زند و باز ایمان آورنده به قرآن به شمار آید چه رسد به کسی که کتاب خود را مانند قرآن دانسته بلکه اصول اصول اصول دین لقبش داده است.
به نظر میرسد اندیشه حذف جنگ از دنیا از هومر تا کنون و چه بسا بسیار پیش از هومر نیز وجود داشته است اندیشهای بدون پشتوانه منطقی که باعث سستی اقوامی شده است که همیشه بار شکست بر دوش میکشند سبب این گونه تفکرات نوین است، اگرچه از همان ابتدا فیلسوفی چون «هراکلیتوس» متوجه این مسئله شد که نمیتوان جنگ را از دنیا حذف کرد و جنگ ذاتی دنیاست او میگفت: هومر اشتباه میکرد که برای پایان جنگ در دنیا دعا میکرد او نمیدانست که درباره نابودی دنیا دعا میکند. این اندیشه هراکلیتوس که منطقاً اندیشهای دارای پشتوانه است گویا دارای همان منطقی است که در کتابی چون قرآن کریم خداوند از آن سخن میگوید. هر انسانی اراده میکند و اراده هر انسانی معطوف به چیزی است. تصور کنید دو انسان یا دو گروه اراده مشترکی داشته باشند برای مثال دو قوم اراده به دست آوردن یک زمین را داشته باشند، در این صورت وقوع جنگ قطعی است. آیا هیچ کس میتواند اراده دیگری را از او بگیرد یا ادعا کند تا آخر الزمان میتواند ارادهها را تحت کنترل خویش درآورد مسلماً این ادعا، ادعایی احمقانه خواهد بود یا آن فرد باید مدعی شود خداست که چنین امکانی دارد. جنگ ضروری دنیاست و چه در فلسفه سیاسی و اخلاق و چه در دین باید درباره این که در جنگ چه باید کرد اندیشید و نه این که چگونه جنگ را از دنیا حذف کرد چون امر دوم غیر ممکن عقلی است. مطابق این اندیشه که از آن سخن رفت در آیه زیر از سوره حج به وضوح دیده میشود:
﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كثِيرًا ۗ وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ينْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٤٠
«کسانی که از سرزمینشان بیرون رانده شدند به ناحق، جز این که میگفتند پروردگار ما الله است، و اگر نبود که خدا برخی مردم را به برخی دفع کند بی تردید صومعهها و کلیساها و کنشتها و مساجد که در آن نام خدا بسیار یاد کرده شود نابود میشد و بی شک خدا یاری میدهد آن که یاریش کند و همانا خدا نیرومند شکست ناپذیر است.»
و اگر این آیه را در کنار آیه مشابهی از سوره بقره بگذاریم این اندیشه وضوح بیشتری مییابد که:
﴿ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ٢٥١ ﴾
«و اگر خدا برخی از مردم را به برخی دفع نمیکرد بی تردید زمین فاسد میشد ولی خدا بر جهانیان فضل و بخشش دارد»
در حقیقت در این دو آیه خداوند میگوید، که جنگ ضروری است. این گزاره که «جنگ ضروری است» گزارهای است که میتوان با استدلال عقلی آن را اثبات کرد که پیش از این راجع به آن سخن گفته شد پس این جاهلانه است که وقتی جنگ در دنیا ضروری است یک گروه یا فرد که خود در دل جنگ قرار گرفته است از حذف جنگ در دنیا سخن بگوید یا درباره آن بیندیشد او تنها راهی که دارد این است که فکر کند در این جنگ باید چه کند و وظیفه او چیست؟ این همان چیزی است که قرآن راجع به آن سخن میگوید یعنی به روشی ساده این که چون لاجرم در شما جنگ رخ میدهد و کسانی با شما جنگ خواهند کرد حال شما در این جنگ باید چه کنید؟ این مسئله مهم است و این داستان خداوندی است که در این شرایط بنده خویش را تنها نمیگذارد چه در غیر این صورت انتظار نمیرود نام این دین چنان شایسته دینی کامل باشد که انسان را در پیچیدهترین شرایط، بدون حکم رها کرده است.
در دوران معاصر دوری مسلمانان از جهاد باعث پستی و خذلانی شده است که از چین تا غرب بر مسلمانان سایه افکنده و این پیش بینی پیامبر همین امت بود که اگر مردم به دینار و درهم و معامله بچسبند و به کشاورزی و دامداری مشغول شوند و جهاد را رها کنند خدا آنان را به ذلت و پستی می اندازدو از آنها این پستی را برنمی دارد تا به دین برگردند (مفهوم حدیث عبدالله بن عمر در مسند احمد، ابویعلی و…)
آیات جهاد به اندازهای در قرآن کثیر است که نیازی به اثبات و تاویل و تفسیر نیست و با الفاظ گوناگون مومنان را خطاب کرده که جای هیچ توجیهی باقی نگذارد چون آیاتی که با لفظ «قاتلوا» آمده یعنی بجنگید یا پیکار کنید همچون:
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ١٩٠ ﴾
«و بجنگید در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند و از حد نگذرانید همانا خدا تجاوز کنندگان را دوست ندارد.»
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٤٤ ﴾
«و در راه خدا بجنگید و بدانید که خدا شنوای داناست»
و آیاتی که با «جاهدوا» آمده به معنای جهاد کنید همچون:
﴿يأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٣٥﴾ [المائدة: ۳۵]
«ای کسانی که ایمان آوردید تقوای خدا پیشه کنید و به سوی او وسیلهای بجویید و در راه او جهاد کنید شاید شما رستگار شوید»
و قرآن پر است از آیات جهاد و ستایش مجاهدان و نکوهش کسانی که دست از جهاد کشیدهاند چه آیاتی که سه کلمه «امنوا و هاجروا و جاهدوا» را مکرر میآورد یعنی کسانی که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و جهاد کردند. و در سوره نسا چگونه نکوهش میکند آن گاه که میگوید:
(وَمَا لَكمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّه)
«چه بر شما آمده که در راه خدا نمیجنگید؟»
اگر حکمی به این آشکاری توسط خودمسلمان پندارهای امروزی به گفته سید قطب دچار تغییر شود، دیگر چه نیازی به وجود و ایمان به قرآن است چون آنها مدعی دست یابی به حکم دیگرند ای کاش با مبانی عقلی و منطقی میتوانستند احکامی را که میگویند اثبات کنند اگرچه احکامشان جز به تن دادن به بندگی و بردگی برای کسانی که به جنگشان کشانده آنها را نکشانده است. با این حال حکم آیات محکم خدا همیشگی است و شرایط مکان و زمان را بر نمیتابد به این دلیل که در غیر این صورت وجود چنین حکمی و ایمان به چنین کتابی کارکرد خود را از دست خواهد داد. مولانا کسی بود که با این گونه نگاه بندگی وار و بردگی پرور نسبتی نداشت و به همین خاطر است که میگوید:
لا جرم کفار را شد خون مباح
همچو وحشی پیش نشّاب و رماح
و شاید بسنده است که خود مولانا درباره دوام و حفظ قرآن در انتها سخن بگوید:
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سَبَق
من کتاب و معجزه ت را رافعم
بیش و کم کن را ز قرآن مانعم …