۲۲-وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
و آن هنگام که به آن ها گفته شود که پیروی کنید آن چه را که الله نازل کرده است بگویند بلکه پیروی می کنیم آ نچه را که پدرانمان را بر آن یافتیم آیا اگر چه پدرانشان به چیزی تعقل نمی کردند و نه به راستی در می آمدند؟
الله پیش از این کتاب ،بسیاری حکمت و دین را آورده بود که پیامبران و حکیمانی را برای این امر انتخاب کرده بود پیامبران که ذکرشان بارها در قرآن آمده است و حکیمان هم آن کسانی هستند که در این جا استثنا می شوند یعنی شما از پدرانتان پیروی کنید اما پدرانی که تعقل کردند نه پدرانی که تعقل نکردند از آن ها پیروی کنید که بر اساس گفتار خداوند، سخنانشان بر اساس گفتار احسن و حکمت وبرهان باشد و بر اساس هدایتی آشکار ، یعنی می توان این آیه شریفه را نیز بدین صورت دید که آن ها که می گویند ما به کتاب ایمان نمی آوریم و راه پدرانمان می رویم آن ها راه پدرانی را می روند که تعقل نکردند چه اگر راه پدران خردمند را می رفتند با قرآن تفاوتی نداشت این هست که فرقی میان پیامبران نیست و این هست که بر حکمت و عقل و استدلال در قرآن تاکید بسیار آمده چه آن کسی که در این امر کمترین نقص را داراست بی شک کلامش به حقیقت قرآن نزدیک است مثل لائوتسه حکیم و کنفوسیوس حتی بودا که اکنون دورش می پندارند و کسانی چون افلاطون و …این هست که سهروردی حکمت مشترک را دریافته بود و در این جا می توان آن را دید.
۲۳- یعنی اگر کتابی را نگاه کردی که در آن با برهان به تقوا و خویشتنداری رسیده بود آن گفتار خداست و حکمتی است در راستای همان کتب دینی آن کتاب را برگیر و در این جا میان پیامبران فرقی نگذار. لقمان حکیم بود و هر حکیمی هم چون لقمان است یعنی حکیم حقیقی آن که با حجت و برهان و دلیل بین سخن بگوید.
پس آن ها که می گفتند ایمان نمی آوریم چون می خواهیم بر آیین پدرانمان باشیم منظور این پدران است که نمی اندیشیدند نه آن ها که اهل خرد بودند.
۲۴- اما خطر بزرگی هم هست در حرف کسانی که می گویند چون آن ها بزرگ بودند یعنی پدران ما پس از آن ها پیروی کنیم ، تنها ملاک بزرگی تعقل و هدایت است ، یعنی باید بررسی کرد و دید آیا سخنان آن بزرگان بر اساس عقل و حکمت بوده است یا نه وبه هدایتی منجر می شود یا خیر ، در غیر این صورت آن ها در حقیقت نه بزرگند نه اندیشمند نه شایسته ی پیروی و رها کردنشان بهتر . می خواهد کانت باشد یا ارسطو باشد یا هیوم باشد یا …هر که باشد باید آن را با عقل و هدایت آزمود با حکمت و خویشتنداری سنجید تا آن گاه فهمید که فریب جماعت است یا نور حقیقت.
۲۵- در نتیجه کتاب انجیل و تورات و گفتارهای کنفوسیوس ، لائوتسه وبودا را هم می توان خواند و از آن پیروی کرد که بر اساس ملاک های مذکور باشد آن گاه بر اساس قرآن هم هست یعنی اگر بدانیم که غیر عاقلانه نیست و بر خلاف خویشتنداری نیست باید از آن ها پیروی کنیم چون سخن خدا نیز همان است این است کلام حقیقی. میان آن ها فرقی نیست ، قرآن اصل است و آنگاه که آن ها را بخوانیم قرآن را هم در می یابیم . چه آن پژوهشگر دیرین چنین چیزی گفت که من کتاب هندویان را به فارسی بر می گردانم تا نوری بر فهم قرآن باشد.
۲۶-وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
و مثل ]تو و[کسانی که کافر شدند چون مثل کسی است که بانگ بر حیوانی زند که جز آواز و فریادی نمی شوند ، گنگ و کور و کرند ،پس آن ها تعقل نمی کنند
تو که می خواهی کافران ایمان بیاورند و بر آن ها بانگ می زنی آن ها چیزی جز لفظ و ظاهر کلام را نمی شنوند و معنای سخنت را در نمی یابند، مثل همان هایی که کتاب را چون الاغ بار خود می کنند و یا آن هایی که از کتاب چیزی جز لفظ نمی خوانند این ها چون حیواناتی اند که بر آن ها آواز می کنی وچیزی از سخن و ندایت نمی دانند .
۲۷-کرند چون استدلال را و حکمت را نمی شنوند یعنی نمی دانند دلیل و حکمت چیست برایشان دلیل می آوری برهان می آوری چون کاری که با هود کردند و گفتند هود نادان است به تو هم می گویند نادانی چون دلیل بر نمی تابند که اگر استدلال و برهان وتعقل را دست یازند آیین پدران نادانشان را ترک می کنند پس کرند چون معنای سخنت را در نمی یابند و حتی آَشکارا هم چه بسا بگویند که در نمی یابند ، کورند حقیقت را نمی بینند نور خدا را نمی بینند، که شاید از شدت نور خدا کورند ، و گنگند ، یعنی سخن هم که می گویند انگار هیچ چیزی نمی گویند ، پس خودشان نیز با برهان و استدلال و از سر شهود و رهنمایی چیزی نمی گویند سخنانشان چون به دیوار کوبیدن است بی معنا و تهی چون سخنان پدرانشان آن ها گنگند همان طور که از سخن تو جز لفظی نمی شنوند خودشان در واقع جز لفظی بر زبان نمی آرند یک لفظ بی معنا ، پس لالان حقیقی آنان اند . این است کر و کور و گنگ حقیقی ، پس نمی دانند چطور آنکس که معنای سخن را در نمی یابد و فقط سخن بی معنا می گوید و حقیقتی را نمی بیند تعقل کند ؟ با چه ماده ای تعقل کند؟ بر اساس چه معنایی تعقل کند؟ این است که آنان همچون چهارپایان اند که برآنان بانگ می زنی.
والسلام علیکم …