باد / سارا تیزدیل
باد بر روحم می وزد صدایش را می شنوم که سراسر شب را زاری سر می دهد آیا من بر روی زمین آسوده نخواهم بود مگر باتو ؟ دریغ، باد مرا عاقل می کند بر روی روح برهنه ام می وزد من بر زمین آسوده نخواهم بود …
باد بر روحم می وزد صدایش را می شنوم که سراسر شب را زاری سر می دهد آیا من بر روی زمین آسوده نخواهم بود مگر باتو ؟ دریغ، باد مرا عاقل می کند بر روی روح برهنه ام می وزد من بر زمین آسوده نخواهم بود …
بیشترین تحسین عمومی را به خاطر زبردستی در شعر شورآفرینش که حول نگرش های متغیرانه ی یک زن درباره ی زیبایی ، عشق و مرگ بود برانگیخت
در شب چشمانم را می بندم و می بینم جماعت بیگانه ای که از کنارم می گذرد سال هایی که گذشتند پیش از آن که چهره ات را دیده باشم آن ها مرا در وقار اندوهباری جاگذاشتند آن ها گذشتند، سال های محجوب زودرنج من چون آن که می کوشد …
هیچ سحری در کار نیست ما همدیگر را ملاقات می کنیم آن چنان که دیگران نه تو برای من معجزه ای می کنی نه من برای تو تو باد بودی و من دریا هیچ شکوهی در کار نیست بی علاقه رشد کردم چون یک برکه کنار ساحل اگرچه …