چکیده*
برای این که سینما را هنر بشماریم باید ابتدا مشخص کنیم که هنر چیست؟ و برای این که بدانیم چرا سینما ارزشمند است باید ملاکهای ارزشیابی هنرها را بشناسیم. ارزش هنر که به ساختار نوین ،هماهنگی وارتباط با زمان ومکان خاص خودش وابسته است از طرف دیگر باید نشان دهندهی ویژگیهای ذاتی خود مانند حرکت دوربین ،ارتباط تصاویر، هماهنگی میان روایت ، تدوین ،صدا و … باشد، بررسی تاریخ هنر ایران نشان میدهد که سینما ،اگر قرار باشد که ادامهی هویت هنری ملی را ادامه دهد و ارزش هنری داشته باشد، باید ساختار منطبق بر انتزاع و ماورالطبیعه داشته و حتی می تواند می تواند رابطهی خود با دو هنر اصلی تاریخ ایران یعنی ادبیات ومعماری را حفظ کند، چرا که هنر ایران از هزاره ی پنج پیش ازمیلاد تا عصر صفوی این ویژگی ها را از خود نشان می دهد اگرچه در دوران قاجار و پهلوی با گشودن دروازه های غرب به روی خود هویت هنر ایرانی به تدریج روبه زوال می گذارد. قسمت کوچکی از سینمای ایران با جدایی از ساختار غربی وتعلق به هویت ملی و اربتاط با انتزاع وخلوص مابعدالطبیعی دارای ارزش هنری است، که باید آن را گسترش داد.
واژه های کلیدی : سینمای ایران،فلسفه ی هنر،هویت ملی، ارزشیابی هنر
۱.مقدمه
سینما، رشته ای است که غالبا هنر هفتم شمرده میشود و در این دیدگاه عامه حقیقتی نهفته است. اما برای مشخص شدن درستی این موضوع در ابتدا باید به این سؤال پاسخ بگوییم که هنر چیست؟ و آیا تمام تولیدات سینمایی هنر شمرده میشود؟ و ملاک ارزشگذاری در هنر چیست ؟ . با پاسخ دادن به این سؤالها می توانیم سینمای ایران را بررسی کرده و مشکلات سینمای ایران را از لحاظ ارزش هنری بشناسیم. اگر سینمایی ارزش هنری داشته باشد، آیا باید متعلق به زمان ومکان خاصی باشد؟ در این صورت سینما رنگی ملی میگیرد واز جهت دیگری میتواند بر جهان تاثیرگذار باشد ودر نتیجه باید بررسی شود که بر اساس هویت ایران اگر قرار باشد که سینمایی شکل بگیرد چه ویژگیهایی خواهد داشت وچه جنبههای سینمایی می تواند شایستگی اصطلاح ایرانی بودن پیدا کند. برای این بررسی نیازمند کاوش در تاریخ هنر ایران هستیم تا ویژگیهای هنر را پیش از به وجود آمدن سینما در ایران بدانیم و بتوانیم شاخص ایرانی بودن را در هنر بشناسیم.سینما در ایران شکل گرفته است و اگر قرار باشد این سینما ایرانی باشد با بررسی هنر گذشته می تواند ویژگی های ایرانی بودن در هنرها را شناخت وبه این وسیله سینما را به جهتی که منطبق بر زمان ومکان خاص خودش باشد راهنمایی کرد. براین اساس این مقاله در ابتدا دربارهی ذات هنر صحبت میکند و پس از فهمیدن اینکه چه چیزی به یک هنر ارزش میدهد دربارهی ارزش هنر گذشتهی ایران کاوش کرده و در پی یافتن ویژگیهای سینمای ارزشمند ایرانی است.
۲٫تعریف هنر وارزشیابی آن
برای تعریف هنر باید ویژگیهای مشترکی را که هنرها با هم دیگر دارند بیان کرده یعنی بگوییم که چه ویژگی مشترکی در میان همهی هنرها وجود دارد که بتواند آن را تعریف کند. در اینجا به مشکلات زیادی میخوریم چرا که ویژگیها یا میان چند هنر مشترکند وهنر دیگری را ندیده میگیرند یا قسمتی از آثاری را که ما هنر میدانیم ندیده میگیرند.(گراهام،۱۳۸۳) میتوانیم برای گریز از این مشکل به نظریاتی درباره ی تعریف توجه کنیم که اصلا تعریف ممکن است یا نه؟ بر اساس نظریه ی ویتگنشتاین هر واژه در کاربرد آن است که معنا مییابد. این نظریه بیان می کند که در واقع تعریف هنر کاربرد آن در زبان روزمره است،بر این اساس کار بیهوده ای است که به دنبال ویژگیهای مشترک، جدای از کاربرد در زبان بگردیم و اگر قرار باشد که ویژگی های مشترکی وجود داشته باشد در کاربرد هنر در زبان روزمره دیده می شود. (ویتگنشتاین،۱۳۹۱) (آپیا،۱۳۸۸) اگر واژه ای به صورت جدا از زبان استفاده شود نمی تواند معنایی داشته باشد چرا که برای معنا باید قاعده و راه به کار بردن قاعده معلوم باشد و وقتی واژه ای نتواند طبق قاعده ای به کاربرده شود نمی تواند معنادار شمرده شود. در نتیجه هنر مثل هرواژه ای دیگری قابل تعریف نیست وکاربرد آن است که میتواند خود آن را مشخص کند. برای رهایی از این مشکل بهتر است به این سؤال پاسخ دهیم که چه چیزی هنر را ارزشمند میکند تا حتی اگر هنر قابل تعریف نباشد بتوانیم یک موضوعی را که هنر میشماریم ارزشمندتر از موضوع دیگر بدانیم. سه ملاک برای ارزشیابی هنر میتوانیم ذکر کنیم : اول آنکه هنر میبایست ساختار جدیدی داشته باشد که این دیدگاه از طرف بسیاری از اندیشه ها همچون تفکرات فرمالیست های روسی وآرای هایدگر بررسی شده است(شمیسا،۱۳۹۱) (احمدی،۱۳۹۱)، دوم هماهنگی است که اولین بار ارسطو آن را بیان کرد(احمدی،۱۳۹۱) (کاپلستون،۱۳۸۸)و سوم هماهنگی با زمان ومکان خاصی است که میتوان آن را بر طبق نظریهی هگل تفسیر کردو از آرای کانت نیز سود جست(کاپلستون،۱۳۸۷) (ستیس،۱۳۹۰).
دلیلی که برای ملاک اول میتوان ذکر کرد این است که هنر نمیتواند بدون وجود ساختار نوین ویژگی ذاتی خود را که دگرگونی تجربه یا بیان تجربه است داشته باشد ودر این صورت نمیتواند هنر شمرده شود، اگر هنر دارای ساختار جدیدی نباشد دلیلی برای به وجود آمدن نخواهد داشت و درواقع هنر به شمار نخواهد آمد. برای ملاک دوم می توانیم دلیل ارسطو را تکرار کنیم که اگر اثری هماهنگ نباشد میتوانیم چیزی را از آن کم کرده یا به آن اضافه کنیم و در این صورت نمی توان به آن نام یک اثر نهاد(کاپلستون،۱۳۸۸) (احمدی،۱۳۹۱)). برای ملاک سوم نیز میتوانیم بگوییم که ذهن وجود هرچیزی را با زمان ومکان درک میکند و نمیتوانیم دربارهی چیزی جدای از زمان ومکان صحبت کنیم واین دلیل را کانت بیان کرده است.(کاپلستون،۱۳۸۷) به این دلیل هنر در زمان ومکان وجود دارد و ما برای رابطه برقرار کردن باآن لاجرم میپرسیم که از آن چه زمان وچه مکانی است و اگر هماهنگی میان آن وزمان ومکان را درک نکنیم نمی توانیم رابطهای غنی با آن برقرار کرده ودلیلی بر وجود آن بیابیم.
۳٫بررسی سینمای ایران بر اساس ملاک های ارزشیابی
بر اساس ملاکهای گفته شده سینما باید دارای ساختار جدید،هماهنگ و متعلق به زمان ومکان خاص خودش باشد. در این صورت ما تنها به قسمتی از سینما میتوانیم ارزش هنری نسبت بدهیم که دارای این ویژگیها باشد. بر این بنیان باید ساختارهای سینمایی را شناخته و بدانیم هر فیلم آن ساختار را از کجا اخذ میکند و آیا غیر از آن ساختار چیز دیگری را درون خود نهفته دارد یانه؟، دوم بدانیم آن ساختار هماهنگ است یا نه و سوم اینکه این ساختار با مکان وزمان خودش چه ارتباطی دارد؟
برای فهمیدن اینکه یک فیلم در یک کشور می تواند دارای چه ویژگی باشد که متعلق به آن کشور در آن زمان باشد باید سیر تاریخ هنر را بررسی کنیم و بدانیم که ویژگی های ملی یک هنر چه بوده وچگونه تغییر کرده است. به همین خاطر اگر به تاریخ هنر ایران نگاهی بیندازیم ویژگی های چندی را درآن می بینیم که این ویژگی های عمده عبارتند از : الف) خاصیت انتزاعی هنر ایران(گیرشمن،۱۳۹۰) (پوپ،۱۳۸۷)) : هنر ایران از ابتدا ،یعنی حدود هزاره ی پنج پیش از میلاد و قبل تر که از سفالینه های پیدا شده در شوش می توانیم آن را بشناسیم تا دوران صفویه ، نه منطبق بر خاصیت دیداری بلکه بر اساس ذهنیتی که پیکره ها را تعدیل می کند شاخته شده و این خاصیت انزاعی مخصوصا با تایید اسلام پیشرفته تر می شود. ب) ارتباط هنر ایران با مفاهیم دینی(گیرشمن،۱۳۹۰)(پوپ،۱۳۸۷) : از همان ابتدا می توان محتوای ماوارالطبیعی هنر ایران را در سفالینهها باز شناخت و پس از آن در مفرغهای لرستان و همچنین در هنر اشکانی وساسانی تا عصر صفوی میتوان تداوم این موضوع را دید. متاسفانه پس از عصر صفوی هنر ایران با گشودن دروازه های غرب به روی خود در دوران قاجار وپهلوی به تدریج این ویژگی های ذاتی را از دست داد. ج) وابستگی هنر به دو هنر عمدهی معماری وادبیات : معماری و ادبیات غنیترین هنرهای ایران زمینند که معمولا هنرهای دیگر را تحت تاثیر قرار داده وقسمت بزرگی از هویت هنری ایران را ساخته اند،برای مثال می توان از پیکرههای ساختمانی و نقاشی های دیواری و همچنین موسیقی وادبیات درهم آمیختهی این کشور نام برد.
بنابراین اگر بر اساس ملاک آخر قرار باشد که سینمایی ایرانی شکل بگیرد باید از آن چیزی که انتزاع وماورالطبیعه و ادبیات ومعماری است جا نماند و یا لااقل عناصری از آن ها را درون خودش نهفته داشته باشد چرا که این ویژگی ها هویت هنری این کشور را ساخته اند ، به این خاطر نمی توان سینمایی را که ساختارهایی غربی را بر سینما منطبق میکنند سینمایی با ارزش دانست چرا که نمی تواند متعلق به زمان و مکان خود باشد. ملاک اول ،یعنی ساختار نوین با ملاک سوم رابطه دارد چرا که تا ساختاری منطبق با هویت ایرانی وجود نداشته باشد نمیتواند جدایی خود را از ساختار غربی به صورت کلی نشان دهد واز ملاک اول نیز جا خواهد ماند. فیلم هایی که ساختارهای نوینی را نمایش داده و در عین حال با خلوص و انتزاع و امر روحانی نیز رابطه برقرار می کنند می توانند دارای ارزش هنری خاص خود باشند.
آن چه سینما جدای از این سه ملاک باید داشته باشد استفاده از تمام ویژگی های سینمایی است که سینما به عنوان یک هنر می تواند داشته باشد،برای مثال استفاده از ویژگی های تصویر ،موسیقی ،ارتباط تصاویر،حرکت دوربین و…، این موضوع که می تواند ملاک چهارمی برای سینما باشد نشان می دهد که اکثر فیلم های موجو هالیوود و کشورهای دیگر نمی توانند ارزش چندانی داشته باشند چراکه صف به تصویر کشیدن روایتند نه استفاده از ویژگی هایی که هنر سینما می تواند داشته باشد. بر این اساس آن دسته از فیلم های ایرانی که تصویر را برای تصویر و درهماهنگی با تدوین وصدا و دیگر عناصر در کنار روایت نشان داده اند می توانند بسیار ارزشمند تر شمرده شده و برای گسترش آن ها برنامهریزی کرد. این گونه فیلم ها در سینمای ایران وجو داشته اند که یکی از نمایندگان آن را می توان رنگ خدا اثر مجید مجیدی نامید.
۴٫نتیجه
پس از گذشتن از مشکل تعریف هنر وشمردن سینما به عنوان هنر ،سه ملاک برای ارزشیابی آن یعنی : ساختار جدید، هماهنگی و ارتباط با زمان ومکان خاص خودش و یک ملاک دیگر که بر اساس ویژگی های ذاتی سینماست نام برده شد، با تحلیل تاریخ هنر ایران می توان نتیجه گرفت که سینما اگر بخواهد هویت ملی خود را حفظ کند باید با ویژگی هایی چون انتزاع، ماورالطبیعه و ادبیات ومعماری رابطه برقرار کند. ساختار جدید با جدایی از ساختار غربی سینما مرتبط است و گسترش سینما در ایران باید براساس ساختار متعلق به مکان وزمان خودش باشد و هویت گذشته ی خود را ندیده نگیرد، براین اساس سینمای ایرانی باید با توجه به هماهنگی دارای ساختار جدید منطبق بر هویت هنری خودش باشد و در صورت آن که این سینما بازتاب دهندهی ساختار غربی و یا نمایش صرف روایت باشد نمیتواند ارزش هنری چندانی داشته باشد. از آن جا که فیلم های ایرانی گاهی توانسته اند با این ویژگی ها خود را تطبیق دهند می توان به گسترش این گونه سینما امیدوار بود.
مراجع
آپیا،آنتونی.(۱۳۸۸).درآمدی بر فلسفهی معاصر غرب.نوبت چاپ ۱٫ ترجمهی حسین واله. تهران.انتشارات گام نو
احمدی، بابک.(۱۳۹۱).حقیقت وزیبایی.نوبت چاپ ۲۳٫تهران.نشر مرکز.
پوپ،آرتور.(۱۳۸۷).شاهکارهای هنر ایران.نوبت چاپ ۴٫ ترجمهی پرویز ناتل خانلری.تهران. انتشارات علمی وفرهنگی
ستیس،و.ت.(۱۳۹۰)فلسفهی هگل جلد دوم،نوبت چاپ ۱۰٫ ترجمهی حمید عنایت.تهران.انتشارات امیرکبیر
شمیسا،سیروس.(۱۳۹۱) نقد ادبی.نوبت چاپ ۳٫ تهران.انتشارا میترا
کاپلستون،فردریک.(۱۳۸۸).تاریخ فلسفه،جلد یکم،یونان وروم. نوبت چاپ ۶٫ ترجمهی سید جلال الدین مجتبوی.تهران.شرکت انتشارات علمی وفرهنگی و انتشارات سروش.
کاپلستون،فردریک.(۱۳۸۷).تاریخ فلسفه،جلد ششم، از ولف تا کانت. نوبت چاپ ۴٫ ترجمهی اسماعیل سعادت ومنوچهر بزرگمهر.تهران. شرکت انتشارات علمی وفرهنگی وانتشارات سروش.
گراهام،گوردون.(۱۳۸۳).فلسفهی هنرها. نوبت چاپ ۱٫ ترجمهیمسعود علیا. تهران نشر ققنوس
گیرشمن،رومن.(۱۳۹۰).هنر ایران در دوران ماد وهخامنشی.نوبت چاپ۳٫ ترجمهی عیسی بهنام. تهران.انتشارات علمی وفرهنگی
ویتگنشتاین،لودویک.(۱۳۹۱).پژوهش های فلسفی،نوبت چاپ ۶٫ترجمهی فریدون فاطمی. تهران.نشر مرکز.
*این مقاله ابتدا به کنگره ی پیشگامان پیشرفت ارسال شده است و به همین خاطر ساختار کنگره ای دارد که مورد نکوهش نویسنده است به هر حال بابت این ساختار بیهوده نگارشی و همشکل شدن با قوانین توهین آمیز دانشگاهی از مخاطبان معذورم و سعی می کنم روند بهتری را در مقالاتی که اخیرا نوشته می شوند ، پی بگیرم.