فلسفه بهترین رشته برای کسانی است که می خواهند خود را ستایش و دیگران را نکوهش کنند(همان هایی که بودا آن ها را جدای از راه حقیقی می داند) ، چرا که بهترین راه برای فریب مردمان با استفاده از جهل مستدل به گفته ی خاقانی همین رشته ی دانشگاهی فلسفه است ، کافی است چشم به گوش آلمان و انگلستان و فرانسه باشید تا بدانید که فلسفه چیست ؟ و فیلسوف کیست ؟
اکنون بگذارید فلسفه همان چیزی باشد که آن ها می گویند ، و فیلسوف همانی باشد که آن ها می خواهند ، مهم این است که به سادگی هرچه تمام تر می توان گفت و فریاد زد که داده های تجربی ما را به شناخت نمی رساند و در برابر این سوال که چرا ما هنوز به همان شبه فیلسوفان به گفته ی شما فیلسوف می پردازیم و چرا علم غربی این قدر برایمان مهم است ، همه سکوت کرده و پاسخی ندارند.
با آمیختن آرایه ها به گفتارشان و مبهم کردن کلامشان می خواهند آسان تر از گذشته ادعای فلسفه داشته باشند تا راهنمایی برای گمراهی کشوری سرشار چون ایران را داشته باشند و ندای خاقانی ها دیگر گویی پاسخ نمی دهد که :
آن چه نتوان نمود در بن چاه
بر سر قله ی جبل منهید
پس از دو هزار و پانصد سال ، تازه آقای پوپر باید بیاید در بوق و کرنا کند که گزاره ی شخصی گزاره ی کلی را باطل می کند ولی اثبات نمی کند تا درایران برای او سر و دست بشکنند . ای مردم فکر می کنید پوپر چیز عجیبی گفته است ؟ نه به همین سادگی می توان حماقت هر دو طرف را فهمید ، هرچقدر چیزی را تجربه کنید چیزی اثبات نمی شود اما یک تجربه می تواند حکم شما را باطل کند همین. یعنی شما دو هزار وپانصد سال این را نفهمیدید. بعد در دانشگاه هایتان با سخره در برابر امام محمد غزالی می ایستید. آن گاه همان آقای پوپر بیاید بگوید که دریافتم دریافتم روش فلسفی باید این گونه باشد که در آن از منطق استقرایی استفاده نکرد و فقط ابطال پذیر باشد و معرفت ابطال پذیر است ، آخر شما بگویید کدام آدم عاقل می پذیرد معرفت ابطال پذیر باشد و آن گاه معرفت هم باشد یعنی مثلا شما می توانید هر ساعت یک معرفت داشته باشید ، البته آقای پوپر بهتر بود شما واژه ی دیگری را انتخاب می کردید ولی مشکلی نیست شما بفرمایید معرفت ولی نام آن چیزی که افلاطون و ارسطو و تاریخ فلسفه معرفت گذاشت را معرفت نگذارید لطفا.
نه فیلسوفان قبل از شما هم گفتند ، افلاطون و ارسطو هم گفته بودند ، بوعلی و امام محمد غزالی هم گفته بودند ولی شما حالا بیدار شده اید و فرقش این است که رسانه و اسلحه و قدرت دارید و کوس پیروزی در جنگ می زنید.
گوش دانشجویان را پر می کنند از پارادایم ، تغییر پارادایم، انگار پیامبری جدید در غرب ظهور کرده است ما رفتیم و جستجو کردیم دیدیم این پیامبر کذایی دانشگاهیان عزیز که نامش توماس کوهن است در همان فصل اول و دوم کتابش داده های تجربی را ردیف می کند تا بگوید در تاریخ علم انقلاب ها چگونه رخ داده اند یا انقلاب رخ داده است یا نه و آن گاه بیاید بگوید پارادایمی هست. می دانید بعد از این که فهمیدیم منطق استقرایی یا همان علیت به عنوان استدلال، یا همان جمع داده های تجربی یا احتمال یا استقرا و …شناخت نمی بخشد این یعنی تخیل پردازی ، لازم نیست کتاب کوهن را اصلا باز کنید ، خرید آن هم باید حرام اعلام شود چرا که در این زمان چنین کتابی نوشتن جز توهین به شعور انسانی چیزی نیست. فقط کافی است بدانید که این آقا و نه تنها ایشان بلکه نه این آقا نه پوپر نه راسل نه کواین نه کوهن و لاکاتوش و… هیچ کدام از آن جا که نمی توانند برای این امر که تجربه شناخت نمی بخشد راه حلی پیدا کنند به جنون کشیده شده اند یکی می گوید بدون وارد کردن تجربه می تواند نظریه ای درباره ی علم بسازد که آقای پوپر باشد آن گاه می گوید بهترین نظریه در این باره این است که نظریه چهار ملاک داشته باشد که مثلا یکی از آن ها کاربرد است. ببخشید آقای پوپر چگونه بدانیم یک نظریه کاربرد بیشتر از دیگری دارد ؟ با علم غیب یا با داده گیری ؟ اگر شما علم غیب دارید که هیچ ولی ما که نداریم مجبوریم که همان داده گیری و آمار و استقرا را داشته باشیم ، واقعا تاسف انگیز است که چنین کتابی خوانده شود.
و دیگری بیاید بدون اشاره ای به این امر که داده های تجربی شناخت بخش نیستند کتابش را بر اساس داده های تجربی بنا کند که کوهن باشد، ای مردم آیا این ها فریب نیست ؟ آیا گمراه کردن مردم نیست ؟ آن گاه بیایند در همین دانشگاه در برتری علم بر دین سخن بگویند علمی که با پایه های تجربییش به این صورت غربیش اگر چنین ادعایی داشته باشد سخره آورترین چیز حساب می شود. مثلا می خواهند با چنین متنی به شناخت برسند :
شناخت یعنی باور ( افلاطون ، ۱۳۸۶:۲۵) صادق ( همان:۶۸، ارسطو ،۱۳۸۹:۸۹، دکارت ،۱۳۹۰:۱۰۶، هیوم ،۱۳۷۵:۶۴، …..و الی آخر) موجه ( فلانی وهمکاران : ۱۳۶۸ : ۳۴، بهمانی نیز البته چیزی را به آن افزوده است ن.ک بهمانی : ۱۳۹۶:۶۵)
ای مردم چرا ؟ چرا ما به این روز افتادیم چون اسلحه داشتند ، جنگ را بردند ، انقلاب صنعتی کردند ، آسمان خراش زدند ولی همه ی این ها دلیلی نمی شود که عقلمان را به بی عقلانی چون پوپر و کواین و سارتر و مارسل و یاسپرس و کوهن و… ببازیم ، همان نادانانی که یک ملت را با “هستی هست آن چه نیست و نیست آن چه هست” و با این که “معرفت ابطال پذیر است” و یا این که “ما شبکه باورهای مبتنی بر گزاره ی مشاهده ای داریم” و … فریفته اند. آقای راسل بیاید بگوید که تمام فیلسوفانی که قبل و بعد از دیوید هیوم می زیسته اند و منطقی می اندیشیده اند دلایلشان با دلایل دیوید هیوم قابل رد است و بعد بیاید ده ها کتاب فلسفی – منطقی بنویسد کاش این مهملات را برای خودش نگه می داشت.
حالا تازه بیشتر حرف ما درباره ی پوپر و کوهن بود که ادعای فلسفه ی علمی دارند – چه ادعای مضحکی- ( طرف فکر می کند نظریه خودش نیز قابل ابطال مثل نظریه های علمی است اما فلسفه است!!) و نپرداختیم به سبک مغزان مکتب وجودیشان و سر سرآمدان آن ها ژان پل سارتر که احتمالا هر شب با قرص خوابی بسیار قوی می خوابید که هستی را توپر می دید و انسان را توخالی و زندگی را تهوع آور می دانست. ای مردم آن ها چیزهایی به ما یاد دادند که هزاران سال ما نمی دانستیم آن ها به ما یاد دادند که ما می میریم البته نه به این سادگی باید متن اصلی آن ها را خواند که به زیبایی همین مفهوم را آقای هایدگر بدین صورت بیان می کند : ” ما هستی رو به مرگ داریم.” بحث این گروه را بسپاریم به وقتی دیگر …
فلسفه به این شکل نه تنها هیچ نیست ، بلکه خیانت و جنایت در حق بشریت است و مسلما گناه آن از کشتن انسان ها کم تر نیست که بیشتر است بلکه این ها کشتن عقل و یکسان سازی است. فقط به ما بگویید چرا ما باید در یک پژوهش فلسفی منبع دهی کنیم چرا ؟ مگر ما در فلسفه با دلیل سر و کار نداریم ، نه ببخشید حواسمان نبود که منظور شما از فلسفه چیز دیگری است.